مولوی کمال الدین حامد
بدون شک فقه حنفی (درکل مذهب حنفی ) از قابل توجه ترین مکتبی ازمکاتب نظام حقوقی اسلام دانسته میشود و دلایل برجسته شدن آنهم درکنار سایر دلایل شاید این ها باشد. یک، رأی گرایی فقه حنفی که در اموراجتماعی کاربرد ویژه دارد . دو، گستردگی احکام صادره از فقه حنفی . سه، رسمیت یافتن سیاسی در حکومات گذشته . چهار، تنوع فکری و اجتهادی درونی در فقه حنفی . و مسلما که شخص ابوحنیفه از تأثیرگزارترین نقشی در این مسأله برخورداراست .
شکل گیری تدوین احادیث:
قبل از وارد شدن به تحلیل فقه حنفی و جایگاه شخص امام ابوحنیفه باید نگاهی به شکل گیری احادیث انداخت تا بتوان به روشنی موضع اورا در این قسمت به بحث گرفت .
جمع آوری احادیث:
نظریه مشهور آن است که احادیث یا سخنان پیامبر اکرم درعصر نبوی ثبت و کتابت نمیشده است و هیثمی از ابوسعید خدری روایت میکند که پیامبراکرم میفرماید ( لاتکتبوا عنی الا القرآن ….. حدثوا عنی ولاحرج ) اززبان من جز قرآن چیزی را ننویسید … و ازمن روایت حدیث نمایید کدام مشکلی نیست . و این نشان میدهد که پیامبر اکرم نقل شفاهی سخنان خود را مجاز میدانسته ولی کتابت آن را نمی پسندیده است . دلایل زیادی گفته شده ازجمله اینکه پیامبرفکرمیکرده که کتابت حدیث برای کتابت قرآن مشکل ساز تمام میشده و با او خلط میگردیده است و همچنین برخی از سخنان او شاید جنبه ی شخصی داشته که نباید به عنوان یک دستور تلقی گردد و در صورت کتابت جنبه ی دستوری بخود میگرفته است .(بنگرید به، هیثمی، ج،1،ص:156)
ولی برخی گفته های وی ثبت میگردیده و او دستور به کتابت آن نیزصادرکرده است ؛ چنانچه بخاری نقل میکند که به جواب نامه ی ابی شاه یمنی، پیامبر فرمود ( اکتبوا لأبی شاه خطبتی ) برای ابی شاه خطبه ی من را بنویسید . و هیثمی نیز نقل کرده است که کتاب الصدقه ” (محتوی دساتیرشکلی اخذصدقه ) به دستور پیامبر نوشته شده است .
اما درعهد صحابه که از 11 هجری تا 110 هجری امتداد می یابد، صحایف زیادی از احادیث پیامبر اکرم نوشته شده است مانند صحیفه علی، صحیفه ابن عباس و از عبدالله بن عمرو که این آخری گفته است وی صحیفه خود را در عهد پیامبر نوشته بوده است . (بنگرید به ، آزاد محمدسلیم، 87، به نقل از ، عثمانی)
درنهایت این عصر تابعین بود که موجی از حدیث نویسی شکل گرفت و عمر بن عبدالعزیز به ابوبکر بن حزم دستور داد احادیث پیامبر را جمع آوری و تدوین نماید (بنگرید به تاریخ الخلفا، سیوطی ) و دراین عصر مجموعه احادیثی زیادی شکل گرفت که از جمله؛ نوشته های ابن حزم (م 99)، ابواب شعبی (م 103) و دفاتر زهری (م 123) بوده است .
مشکلات موجود:
برای اینکه احادیث درعصر پیامبر به صورت عام کتابت نگردید، مشکلات عدیدۀ دراین امر و در نقل احادیث دراعصار بعدی بروز نمود؛ یکی هم صورت شفاهی نقل احادیث کمتر مستند پنداشته میشود در مقایسه با مکتوب بودن آن و همچنان سخنان پیامبر متفاوت بود و برخی ها به صورت یک ابراز نظر عادی (غیرتشریعی ) بود که نمیتوان آن را تشریع دانست و عملکردهای پیامبر نیز که صورت سنت داشت، گاهی به صورت یک واکنش شخصی در یک قضیه بود وفاقد جنبه ی تشریعی و درنهایت شنوندگان سخنان او همه از یک طیف به لحاظ روانی و شخصیت نبودند و در امر حفظ شفاهی سخنان او استعداد یکسان نداشتند و گاهی تمام یک گفتگو را نیز حاضرنبودند بلکه درپایان یک گفتگو با پیامبر حضور یافته بودند که این امر آن هارا دور از سبب ورود حدیث نگه میداشت . انواع راویان
بدون شک در مجموع اخلاص حاکم به پیامبر اکرم باعث میشد که به سخنان و طرزعملکرد او توج جدی مبذول گردد و همه تلاش داشتند که گفته های اورا در عمل کرد های شان پیاده نمایند که این نوع خلوص در تاریخ بی نظیربود . همچنان حافظه ی قوی فرهنگ شفاهی حاکم آن زمان نیز در جهت حفظ احادیث نقش بارزی داشت و سوالات جدیدی که به وجود می آمد هم میتوانست موضع گیری پیامبراکرم را مورد توجه قراردهد .
ولی با همه این جهات مثبت:
برخی مغرضین یا همان منافقین هم بودند که از سخنان پیامبر استفاده سوء میکردند یا اینکه مبالغه مینمودند و درمیان یاران پیامبر اکرم اشخاص امی یا ناخوان و جود داشتند که نمیتوانستند به سادگی گفته های اورا درک نمایند ودرنقل آن دچار لغزش میشدند . همچنان إحساسات شخصی یا قومی نیز در انتخاب نقل احادیث میتوانست اثر نماید و گاهی ممکن بود برای حل یک بن بست کسی از روی نیت خیر دست به جعل احادیث بزند تا مشکل حل گردد واوضاع سیاسی مضاف برعلت شده بود .
نوعیت استفاده از احادیث:
مردم عموما در تلاش به إجرا در آوردن احکام موجود در قرآن بودند واز احادیث معمولا برای شکلیات عبادات و احکام وارده در قرآن استفاده مینمودند مانند شکل نماز و روزه . دوم سیره شخصی پیامبرمورد دقت قرار میگرفت تا در زندگی شخصی افراد به عنان الگو مورد باز سازی قرار گیرد و برخی مسایل اخلاقی نیز با استفاده از سخنان او مورد اجرا قرار میگرفت . البته این نوع استفاده از احادیث در عصر نبوی و اندکی بعد معمول بود .
شکل گیری فقه:
فقه اسلامی درطول تاریخ تکامل یافته است ولی با آنهم نظریه بنیانگزاران آن به عنوان یک جرقه یا یک ابتکار شناخته میشودکه بعدا نظریات دیگر حول آن ضمیمه گردیده است .
نخستین نظریه های فقهی:
درعهد کبار صحابه ( دوره اول عصر یاران پیامبر ) معمولا حکم عملی از ظاهر لفظی نصوص صورت میگرفت و در قدم بعدی از معقول نصوص مانند دوران حکم برعلت آن که منتج به نوعی اجتهاد میان آن ها میگردید و در عهد صغار صحابه (دوره دوم عصریاران پیامبر) منبع احکام عملی در کل قرآن و سنت بود و از این میان برخی ها به عنوان مرجع فتوا یا نظریه شناخته می شد مانند ابن عمر درمدینه، محمد باقرو ابن عباس درمکه، علقمه شاگرد ابن مسعود درکوفه، انس بن مالک دربصره و امثال آنها .
تابعین وفقه:
عصرتابعین تا حدی موازی با عصر صغار صحابه پنداشته میشود که دراین عصر که از اوایل قرن دوم تا نیمه های قرن چهارم را دربرمیگرفت، سنت تدوین شد و قرئات قرآن مشخص گردید و به گفته شافعی در این عصر کسانی بوده که سنت را به عنوان یک حجت کاملا رد مینموده است .
فضای کلی شکل گیری فقه (نظام حقوقی اسلام ):
درکنار قرآن وسنت پیامبر اکرم به عنوان منابع احکام، اختلافی در نحوۀ قبولی سنت پیش آمد که درکل چهار نظریه وجود داشته است؛ نخست: برخی ها سنت را به عنوان منبع احکام رد می نموده است آن طوریکه قبلا گفته شد . برخی های دیگرسنت را با شرایطی خاصی قبول مینمودند . اکثر دانشمندان یا جمهور فقها سنت را با شرایطی مشهوری قبول داشتند و در پایان اهل ظواهر بود که سنت را بدون قید و شرط پذیرا بودند .
دراین عصر بود که اختلاف فقها (حقوقدانان) برحجیت قیاس ورأی و استحسان اجماع و مسایل دیگر به صورت منابع نظام حقوقی اسلام پدید آمد .
امام ابوحنیفه:
امام ابوحنیفه شاید یکی از کسانی باشد که نمیتوان به سادگی شناخت . به چند دلیل ؛ نخست اینکه وی شخصیت چند بعدی داشته و دارای نظریات چند بعدی بوده است . دوم اینکه طرفداران وی درحق معرفی وی دچا رمبالغه های زیادی شده اند . سوم اینکه مخالفین او نیز با وارد نمودن اتهام های نا بجا شخصیت اورا از روشنی بیرون کشیده است . چهارم اینکه تکامل فقه حنفی نیز علاوه بردلایل فوق شده که شناخت شخصیت اورا زیرلایه قرارداده است .
شخصیت ابوحنیفه
ابوحنیفه، نعمان بن ثابت در 80 هجری یا 699 میلادی د رعصر عبدالملک بن مروان اموی به دنیا آمد و د رسال 132هجری یا 751 میلادی خلافت بدست عباسیان افتید و ابوحنیفه باقی عمر خود را درعصر عباسیان گزراند که در سال 150هجری یا 769 میلادی فوت نمود . وی در هژده سال پسین عمر خود که عصرعباسیان بود، گفته شده حدود 20 بار به بصره سفر نمود و آنجا که مرکزگفتگوی کلامی بود به اشتغال به این علم پرداخت ودرکلام سرآمد گردید و این امر در پایه ریزی فقه عقلانی وی نیز تأثیر گذاشت . ( بنگرید به، مکی، ص: 236)
استادان او:
مشهورترین استادان او حماد بن ابی سلیمان بود که حدود 18سال نزد او مراجعه مینمود و در پایان کرسی تدریس اورا بدست آورد . ابوحنیفه در آغاز زندگی خود پارچه ابریشمی میفروخت و رفته رفته دراین امر موفق به راه اندازی یک کارگاه تولید پارچه های ابریشمی گردید که این امر اورا وارد نظام اقتصادی جامعه کرد . وی به صورت یک بانک دار ودیعه عمل میکرد . مردم سرمایه هیا نقدی خود را در کارگاه وی به ودیعه میگذاشت و وی درصورت مطالبه به آن ها میداد و با شرط و به صورت ودیعه از آنها نگهداری مینمود تا آنجا که وقت فوت ایشان این پول به 50میلیون درهم بالغ میگردید . وی در سال 145 هجری ریس هیأت نظارت بر شبکه شهرسازی شهر جدید بغداد مقرر شد که منصور عباسی دیدگاه های اورا دربارۀ چگونگی پیشرفت کار و نقشه شهر جدی میگرفت .
دانش ابوحنیفه:
به گفته ی نویسندۀ تاریخ فلسفه دراسلام، امام ابوحنیفه حدود 60 یا 83 هزار مسأله ی فقهی را جواب داد و حل کرد . طرز نظم حقوقی او این بود که یک مسأله را بعد از پرسش یا پیشنهاد ( به صورت غالب) وگاهی به صورت فرضی، به عنوان آجندا میان شاگردانش به بحث میگذاشت و نقد ونظر هریکی را جویا میشد وبرای مستدل سازی این نظریه ها برای آنها وقت میداد و گاهی برای حل یک مسأله حدودیک ماه میگذشت تا اینکه به نتیجه یا رأی موافق میرسیدند و بعد از إعلام رأی کلی یا اکثریت رأی مخالف نیز ثبت میگردید (بنگرید به :خوارزمی ) درحقیقت با این کار او ساختار قانون گزاری در نظام حقوقی اسلام شکل گرفت ونظم یافت . ابوحنیفه نخستین فقیه (حقوقدان مسلمان ) است که به نوعی صاحب مکتب دوبعدی (کلامی ــ فقهی ) میباشد و دیگران یا فقیه بودند و یا متکلم .
ابوحنیفه عقاید ودیدگاه او نسبت به احادیث:
فضای کلامی عصرابوحنیفه:
درعصر ابوحنیفه به ویژه درعراق برخی مسایل اعتقادی خاصی موجب به وجود آمدن گروه بندی های جدیدی گردید که عمده ترین این مسایل؛ ایمان فاسق، قضا وقدر وامامت بود ولی این مذاهب چندان ساختار مند و تکامل یافته نبود بلکه گفته میتوانیم عناوینی چون مرجئه، قدریه وشیعه بیشتر بیانگر نوعی موضع گیری درمسایل خاصی بود تا یک کتب نظام مند کامل .
خلاصۀ ازعقاید امام ابوحنیفه:
روش ها وعقاید ابوحنیفه را میتوان به صورت قابل اعتماد ا زدو منبع بدست آورد . یک، اقوالی که از او در کتب طرفدارانش یا دیگران نقل گردیده است که مستند باشد . دو، آثار او مانند العالم و المتعلم، فقه اکبر و رسالۀ او به عثمان بتی . در نقل باورها و رفتار شخص ابوحنیفه باید بسیار احتیاط کرد برای اینکه در عصرهای بعدی به طرزچشمگیری پیرامون آن مبالغه شده است .
الف: مرجئه بودن او:
بسیاری از اهل حدیث مانند عبدالقادر گیلانی در ( غنیة الطالبین ) و معتزله، ابوحنیفه را مرجئ میدانسته است ولی با همه این اتهامات رؤوس باورهای وی درمسایل عمده کلامی اینطور بوده است؛(بنگرید به، شهرستانی، ج، 1، ص: 127)
ــ ایمان و معصیت :
خوارج مرتکب کبیره را خارج از اسلام میدانستند و اهل حدیث مرتکب کبیره را اگرچه تکفیرنمیکردند ولی موجب نقص ایمان می پنداشتند ومرجئیان افراطی اساسا معصیت را مستحق مجازات یا عذاب نمیدانستند اما امام ابوحنیفه معصیت کبیره را مستحق عذاب میدانست ولی ایمان را به أثرگناه ناقص نمیدانست و خود در العالم و المتعلم مرجئه را منحرف میداند و شاید گفت او خود یک مرجئه معتدل بوده است .(بنگرید به، ظاهریه،ج،1، ص:97)
ــ امامت :
وی درفقه اکبر به صراحت به محبت ختنین (عثمان و علی) تأکید میکند و کار هردو را به خدا واگزار میکند .(فقه اکبر) به گفته امام ابویوسف منظور ابو حنیفه از ” کارهردو ” جنگ ها و کارکرد سیاسی هردو است نه اصل ایمان هردو، درحالیکه مرجئه افراطی ایمان هردورا زیرسوال برده بود . (بنگریدبه، خوارزمی، ج،4،ص: 1545)
وی علی را در برخوردهایش باعایشه ومعاویه برحق میدانست .(مکی، همان،83) واز او در بارۀ برتری میان عثمان وعلی دو نقل شده است . یک، وی به فضیلت هریکی به ترتیب خلافت معتقد بوده است . دو، وی علی را به عثمان برترمیدانسته آنطوریکه تفتازانی گفته است . اما او از بیعت با منصور و سفاح عباسی إبا کرد و برخی ها این عمل کرد و کمک او به زید بن علی را به نوعی اعتقاد به غیرمشروع بودن امارت عباسی ها دانسته و وی را معتقد به قیام علیه آنها پنداشته است که این امر به نوعی اورا به مرجئه افراطی نزدیک میسازد و همچنان نقل شده است که او معتقد برامامت هر شخص عادل و باورمند به کتاب وسنت بوده است .
ــ اصحاب (یاران پیامبر)
او درپاسخ به پرسش عطا بن ابی رباح خود را از دشنام دادن سلف (یاران پیامبر) دور دانسته است .(بنگرید به، اصفهانی، ج، 3، ص:314) و (خطیب بغدادی، ج،13،ص: 332)
و درفقه اکبرگفته که از هیچ صحابی برائت نمی جوید . اما توقف او در مسأله برتری عثمان و علی بریکدیگر، میرساند که این حسن ظن إلزاما به معنی عادل دانستن همه نبوده است .
نقل دیگری را که ابوجعفر اسکافی ازاو کرده است این است که او صحابی های را مانند ابوهریره وأنس بن مالک را عادل نیمدانسته ( البته در نقل و قضاوت علمی ) واین نقل قول بعدا نزد متأخرین احناف به معنی غیرمجتهد دانستن آنها گرفته شد و نقل آنها در برابر رأی مرجوح دانسته شد .(ابن ابی الحدید، ج،4،ص:68)
ـــ وی برعدالت و اهمیت آن پافشاری مینمود وروی همین ملحوظ در تغیر خلافت از اموی ها به عباسی ها تغیراتی در دیدگاهش پدید نیامد و به ساختار قدرت قبیلوی مشروعیت نداد . ولی از سب و عیب جویی تمام یاران پیامبراکرم پرهیز داشته است . (فقه اکبر، ص:21)
ب: تقلید :
وی تقلید را مردود میدانست به ویژه در عقاید و این امر به گونه ی ابراز نظر برای همه را باز نگه میداشت .
ج: منتقدین او:
بیشترین نقد را اهل حدیث به او حواله کرده است . (ابن حنبل، السنة،ج،1،ص:180) و(بسوی، ج،2،ص: 746)
شیعه ها با وجود نقل قول های مبنی برذم ابوحنیفه از ائیمه شان،(کشی، ج، 1، ص:145) رابطه ی مناسبی با او داشته است . (مغربی، ج،1، ص:96)
با معتزله درکل رابطه اش دوستانه بوده است و هر ازگاهی از عمرو بن عبید نقل قول میکرده است.(خوارزمی، همان)
د: نظام های اعتقادی منسوب به امام ابوحنیفه
دو مکتب در داخل فقه یا درکل محور مکتب ابوحنیفه شکل گرفت که خود را منسوب به او میداند؛ یک، گروهی که فقط عقیده او مبنی برعدم زیادت و نقصان ایمان را پایه قرارداده است و در دیگر مسایل درکل به اهل حدیث نزدیک است مانند طحاوی و حنفی ها ی شام.
دو، گروهی که از اندیشه گرایی او پیروی میکند و مخالف اهل حدیث اند مانند تفتازانی و عموم بلخیان و خراسانیان .(همان)
ــ ابوحنیفه گاهی به عنوان صاحب یک اندیشه ی فراتر از فقه شناخته میشود و متکلمانی مانند باقلانی، جوینی، عیاض و تفتازانی از تفکر او پیروی میکرده است درحالیکه داخل درفقه او نبوده اند
ساختار فقهی او (باتوجه به نگاه او به احادیث)
واژۀ “فقه عراق” یا ” فقه کوفه” در فقه حنفی خلاصه میگردیده است و نخستین ویژگی فقه عراق حکم براساس اجتهاد بعد از قرآن و سنت و اقوال صحابه میباشد و ساختار کار ابراهیم نخعی و حماد (استاد ابوحنیفه ) این بود که وقایع جاری را مورد بحث قرارمیداد و با توجه به آن به ایجاد قواعد ساختار مند دست میزدند که این امر فقه حنفی را به عنوان (فقه ناظر برجریان وقایع ) معرفی نمود و نه فقه مبتنی بر مسایل فرضی و فرضیه ها .
موثق ترین روایت از ابوحنیفه نقل یحیی بن ضریس است که میگوید نزد ابوحنیفه : نخست قرآن منبع حکم بود بعدا سنت با روایت ثقات از ثقات وقول صحابه وبعدا رأی .(صیمری، اخبارابی حنیفه:1985) و (ابن عبدالبر، الانتقأ،ص:143)
ــ نگاه ساختاری وی به قرآن موجب شد که قواعد ویژۀ در استخراج احکام از قرآن بدست دهد مانند فرض و واجب (روی همین ملحوظ سعی در صفاومروه را واجب دانست، مکروه تحریمی و تنزیهی، مطلق و مقید، عام و خاص و تضییق ظواهرنصوص . (قدوری،اللباب،ص:56) و(جصاص،ج،5،ص:94) در اقوال صحابه نیز وی پذیرای آن در امور تعبدی بوده است اما در امور اجتماعی با معیاریت رأی انتخاب میکرده است .
یک آمار برگرفته شده ازفقه او نشان میدهد 72/درصد روایات مستفاد در فقه او، ازهشت تن مروی است ؛ 15/ ازابن مسعود، 12/ از ابن عمر، 10/ ازعمر، 10/ ازابن عباس، 9/ ازعایشه، 6/ ازجابر و 5/ ازعلی و باقی از ابوهریره .(ابن سعد: 1915)
دیدگاه ویژۀ او به احادیث:
اگرچه انگیزۀ اصلی دید انتقادی اهل حدیث نسبت به ابوحنیفه، ویژگی های اعتقادی او بوده است ولی نگاه خاص او به احادیث هم به این امر دامن زده است .
اصطلاحات مدرن حدیث در عصر او به وجود نیامده بود ولی او احادیث را با قید صحیح قبول داشت و مشخص نیست که دقیقا منظور او واژۀ “صحیح ” چه بوده است اما آنچه مشخص است آن است که احادیثی دارای اسناد حجازی (درعین حالیکه اکثریت را تشکیل میدهد) کمتر درعراق وجود داشته است و ممکن برخی روایات درجامعه مشهور بود و نظر فقیه را جلب میکرد ولی به لحاظ سندی چندان قوت نداشت . (صیمری، همان) و (خطیب بغدادی، همان )
نزد او حدیث متواتر مفید یقین بود ولی تعداد این گونه احادیث خیلی نادر بودند . احادیث مشهور مورد قبول او بود ولی مفید حکم ظنی غالب پنداشته میشد . حدیث واحد (بنا براصطلاح او ) مفید علم ظنی ( با ترجیح جانب اثبات ) شناخت میشد و احکام قطعیی مانند فرضیت و حرمت به آن ثابت نمیگردید و در عبادت نیز محل استخراج حکم ظاهری پنداشته میشد نه حکم واقعی ( یعنی هرآن ممکن بود کشف شود که حکم واقعی چیزی دیگری بوده است)
درصورت تعارض خبرواحد با رأی گاهی ترجیح را به خبرواحد داده است مانند نقض وضو به خنده قهقه و گاهی ترجیح را به رأی داده است مانند عدم نقض وضو در استفاده از آنچه که به آن آتش رسیده است و از این فهمیده میشود که در مسایل تعبدی محض ترجیح به خبرواحد میداده است (با ویژگی که گفته شد ) و درمسایل اجتماعی و اعتقادی به رأی و عقل تکیه میکرده است .(قدوری:همان، ص:78)
وی میان راویان صحابی قایل به تفکیک بوده است به این معنی که روایت صحابی غیرمجتهد را مانند ابوهریره پایین تر میدانسته است
وی گرایش شدید به استناد به احادیث نداشته است شاید به دلایل ذیل بوده است . یک، تفکر کلامی و عقلانی اوباعث نگاه سخت گیرانه ی او به احادیث گردیده است . دو، احادیثی با روایت حجازی درعصر او در عراق کمتر وجود داشته است . سه، وی به لحاظ توجه ویژه به فقه معاملات و امور اجتماعی توجه خاص به رأی مینموده است و در ضمن معتقد به تفکیک میان راویان صحابی حدیث بوده است .
جایگاه رأی:
رأی گرایی اصلی ترین ویژگی فقه امام ابوحنیفه است و تا آن حد که موجب انتقاد اهل حدیث و باعث پیشتیبانی عقل گرایان مسلمان قرار گرفته است . او چنین گفته است :
” این سخن ما رأی است و بهترین سخنی است که برآن دست یافته ایم، پس هرکه بهتر از سخن ما آورد، به صواب نزدیک تراست (طبری، اختلاف الفقها:بی تا)
الف: پلورالیزم اجتهادی (تفسیری ) وی معتقد به صواب ظاهری هر اجتهادی بوده است و مستند آن هم به صورت نقلی همان حدیثی منسوب به پیامبر است که مجتهد مخطئ را نیز ماجور دانسته است
ب: نوعیت تفسیراجتهادی (تفسیرعلی) وی برتفسیر لفظی نصوص طبق معمول پابند بوده است اما درصورت که صریح باشد و درغیر آن به تفسیر علی یا همان تعلیل حکم گرایش داشته که به گونه ای موجب میگردیده که به تضییق حکم لفظی بپردازد و احکام شرعی را تأمین کنندۀ مصالح عامه میدانسته است مانند تحدید مفهوم واژۀ شراب به شراب بدست آمده از انگور .(قدوری، همان )
ج: تفکیک عبادات و امور اجتماعی : وی باب عبادات یا آیین های پرستش را برمبنای تقرب به خدا میدانسته که باید از نقل استفاده گردد و دانسته شود اما مسایل اجتماعی را مبتنی برمصالح مردم میدانسته که باید از رأی نیز کارگرفته شود و نصوص غیرصریح تعلیل گردد مانند برابری قصاص مرد وزن .
د: آزادی های فردی : وی درمباحث فقه مقارن از علمبرداران آزادی های فردی درنظام حقوقی اسلام شناخت میشود که قایل به اختیار دخترمانند پسر درانتخاب شریک زندگی آینده اش بوده، برابری قصاص میان مسلمان وذمی را قبول داشته وتصرف پدر را در امور غیرضروری در ملکیت پسر مردود میدانسته است و اخذ دو گونه مالیه را از یک مجرا رد میکرده است مانند خراج وعشر ازیک زمین .(طوسی،ج،2،ص:204)
هــ : مقصد گرایی : اگر چه علمبردار فقه مقاصد در بعدی ها شاطبی شناخته میشود ولی توجه ابوحنیفه به حیل جهت رهایی ازبن بست های اجتماعی نشان میدهد که وی نیز گرایش ویژه به فقه مقاصد داشته است که جوازاخذ سود از بانک های سودی در کشورهای غیرمسلمان، قرائت فارسی نماز و دست بردن بدون وضو به قرآن به وی نسبت داده شده است . (ابوزهره، ص: 417)