جوابیه یی بر تحلیل «عبدالله و اشتباهی که تکرار میکند» منتشرۀ شمارۀ ۱۹۱ مورخ ۲ قوس ۱۳۹۸ روزنامۀ آرمان ملی
عبدالله دانش
نشریههای چاپی – دولتی را کمتر میخوانم؛ رسانههای دیداری و شنیداریاش را نیز کمتر میبینم و میشنوم؛ درکل هرانچه رنگ و بوی دولتی داشته باشد، به سختی با آن کنارمیآیم، چون آنچه مسلّم است، این رسانهها اکثراً مطالبی را نشر میکنند که از فلتر برادران بزرگ و نازدانه! عبور کرده باشد. از روی تصادف، با یکی از شمارههای روزنامهی آزاد و غیر وابستۀ «آرمانملی» روبرو شدم؛ در میان مطالب نشر شدهی این روزنامه، نوشتهیی زیرعنوان «عبدالله واشتباهیکه تکرارمیکند» برایم جالب بود که بعضی از نکات این نوشته، برایم قابل تأمل است.
مثلاً نویسندهی بزرگوار، درآغاز نوشتهی خود، به سردی و کممیلی مردم به پروسه انتخابات سال جاری، اشاره کرده و با تلاش به اصل بیطرفی، داکترعبدالله را مقصر این وضعیت دانسته است. درحالیکه تمام آدمهای دنیا دیدند و میدانند که پروسهی انتخابات و دیموکراسی را کیها به گند کشاندند و بدنام کردند و مردم را از روند های معطوف به سالاری دلسرد و بیباور ساختند.
اگر اندکی به عقب بربگردیم و نگاهی به انتخاباتهای گذشته بیندازیم، میبینیم که نخستین گامهاییکه برای بیباورساختن مردم نسبت به پروسههای دیموکراتیک و انتخابات گذاشته شد، انتخابات دورههای پر ازتقلب بود که بنیاد آن توسط حامدکرزی رییس جمهور پیشین، گذاشته شدهاست. به عبارت دیگر: نخستین شخصی که فرهنگ تقلبات بزرگ انتخاباتی را برای نسلهای بعد از خود و کارگزاران پروسه انتخابات انتقال داد، همین آقا بود. برایند این میراث ناپسند را در دوره های پسین، نخست در انتخابات مجلس نمایندگان – که تلاش زیادی صورت گرفت تا حتا نمایندگان مجلس، توسط اشرف غنی از ارگ گزینش شوند – و سپس درانتخابات ۱۳۹۸ که اکنون با موجی از اعتراضها و سرو صداها روبه بروست، میتوان مشاهده کرد. به این اساس، میزان پایین بودن اشتراک مردم در انتخابات ۹۸، بستهگی به میزان تقلب های ملیونی تیم ارگ به رهبری اشرف غنی و اهانت آنها به ارادهی پاک مردم دارد که بدترین ضربه به اعتبار انتخابات در کشور وارد کرده است.
این بندهی خدا درقسمتی از دُرفشانیهای خود گفته است که امریکاییها، انگلیسها، سازمان ملل و عربها، داکترعبدالله را شایستهی ریاست جمهوری نمیدانند و می گویند اگر آقای عبدالله رییس جمهور افغانستان شود، این کشور بهبحران های زیادی مواجه خواهد شد؛ اما آقای نویسنده دلیل منطقی به ادعایش نیاورده است که چرا این کشورها، داکتر عبدالله را شایستهی کرسی ریاست جمهوری نمیدانند و دلیل بروز بحران را نیز واضح نساخته است. به پندار بنده، سخن به این سادهگی نیست؛ حقیقت مسأله این است که داکترعبدالله یک نامزد معمولی ریاست جمهوری نیست که رییس جمهور شدن او بستهگی به لیاقت و برنامههای کاریاش خلاصه شود. اینکه چرا امریکاییها، انگلیسها، عربها و سایر سازمانهای ذیدخل، به غنی و پشتونها اعتماد میکنند و چرا به عبدالله – و به هرحال تاجیکها – اعتماد نمیکنند، هر کدام دلایلی دارد و میباید دلایل هر یک را جداگانه توضیح داد.
امریکاییها با درک مسایل قومی، زبانی سمتوسویی و حزبی در افغانستان، بهخوبی میدانند که داکترعبدالله – صرفنظر از اینکه خودش یک پشتون است یا تاجیک – در کلیّتِ امر، به نمایندهگی از بستر سیاسی تاجیکها و فارسی زبانهای افغانستان برخاسته است. تعبیر های سنتی به گونه یی است که با انتقال قدرت به داکتر عبدالله، امریکاییها و انگلیسها از دو پهلو ضرر بزرگ میبینند: نخست اینکه همسنگران داکترعبدالله و پیروان مکتب مسعود، به راحتی با پارادایم های سنتی قدرت تن نمیدهند و این امر مناسبات استعماری ای که در دو سدۀ پسین در افغانستان و منطقه وجود داشته است را دگرگون خواهد کرد.
دوم اینکه اگر به قدرت رسیدن داکتر عبدلله را روی کار آمدن دوبارۀ تاجیکها در صحنه قدرت افغانستان در نظر بگیریم، شاید نوستالوژی احیای تمدّن خراسان بزرگ – که از افغانستان شروع به سمت شمال الی تاجیکستان، ازبیکستان، آذربایجان، بخارا، کاشغر و تا کرانههای چین و به سمت غرب الی دریای خزر امتداد داشت – در ضمیر برخی از سیاسیون نسل نو افغانستان قوت بگیرد. دیدگاه و دورنمایی که با مناسبات کنونی قدرت در منطقه و جهان همخوانی ندارد، با این حال این دیدگاه در حد یک نوستالوژی ذهنی یا یک ایدهآل تاریخی – تمدنی، نیز برای قدرت های بزرگ غربی، عرب ها و حتا رژیم خودکامۀ ایران کنونی قابل پذیرش و قابل تحمل نیست.
با این حال واقعیت های کنونی افغانستان به گونه یی است که ارادۀ سیاسی مردم و اینکه این اراده در پای صندوق های رای چگونه تمثیل میشود، از این بیش قابل اغماض و چشم پوشی نیست و در این داوری از ۲۰۰۹ تا ۲۰۰۴ و ۲۰۱۹ داکتر عبدالله برغم کاستی ها و کوتاهی های غیر قابل انکارش این اراده را آیینه داری کرده و توانسته است تا از نشانی رای پاک مردم مستحق ترین فرد برای رهبری افغانستان تبارز دهد.
در مورد این دیدگاه غیر واقع بینانه که عربستان و درکُل عربها با داکترعبدالله سر سازش ندارد و از هر راه ممکن مانع رسیدن او به ارگ ریاست جمهوری میشوند، این بحث به لیاقت و توانایی او و آرای بایومتریکی و کمپنی « درملوک» پیوندی ندارد؛ به روایت تاریخ، ریشههای تنش میان عرب و عجم، مخصوصاً فارسی زبانهای دنیا به قرن ها پیش بر میگردد. داکترعبدالله بهحوزهی تمدّنی، زبانی و فرهنگی ای تعلق دارد که در یک جدال تمدنی چند هزار ساله با آنان سر و کله میزده است. در این دیدگاه عرب ها نه تنها با داکترعبدالله، بلکه با هرنوع تحول سیاسی در این منطقه مخالف قلمداد میشوند که سیادت و هژمونی ذهنی آنان در این بخش از دنیا را به چالش فرا بخواند. دیدگاهی که در حال حاضر موضوعیت خود را از دست داده است. زیرا سیاست خارجی در جهان امروز ادامۀ وضعیت داخلی کشور هاست و با پاگرفتن نظام های دموکراسی و نهادینه گی ارزش های شهروندی و به حاشیه رفتن ذهنیت های تمامیت خواهانه در سطح ملی و داخلی تعیین کنندۀ حدود و ثغور سیاست خارجی کشور هاست و در این دیدگاه هژمونی طلبی و درگیر شدن با مسایل فراتر از خواست و نیاز داخلی کشور ها جایگاهی ندارد. یک رییس جمهور منتخب دارای مشروعیت قابل قبول در کشوری با ویژگی های افغانستان میتواند یک شریک خوب و قابل اعتماد با دیگر کشور ها و الگوی مناسبی برای شکل گیری و تقویت نظام های دموکراسی در سطح منطقه و حتا جهان باشد.
در ادامۀ نوسندهی مقاله مدعی شده که داکترعبدالله هواداران پرشور و زدنی خود را ازدست داده و قوت گذشته را ندارد؛ ظاهر اشاره ایشان، به عطامحمدنور والی سابق بلخ است؛ به جایگاه و پایگاه کنونی استاد عطا نمیپردازم، چون شبکه های اجتماعی و رسانه ها مالامال از نقد و اعتراض به مواضع ایشان در کل در پیوند با انتخابات است، اما قابل یاد آوریست که اگر تیم ثبات و همگرایی دراین دور انتخابات حمایت استادعطا را از دست داده است، در جانب دیگر تیم دولت ساز نیز حمایت جنرال دوستم که بانک رای اشرف غنی بود، همراه با قومهای سادات، هزاره ها و حتا پشتون های خودش را از دست داده که در مقایسه با انتخابات ۱۳۹۳ به مراتب تضعیف و بیپایه شده است.
بر بنیاد این نوشته، اعضای تیم دولت ساز که ادعا کرده اند که داکترعبدالله درصدد خلق بحران است و برای سر و سامان دادن این برنامهی خود، برای مردم پول توزیع میکند، واقعاً چه حرف مضحک و غیر منطقی، بیش از یک ملیون رای تقلبی را تیم اشرف غنی بر صندوق می ریزد، اما عامل بحران داکتر عبدالله دانسته می شود؟ اگر عبدالله واقعاً بخواهد به تعبیرآنها بحران خلق کند، چه نیازی به توزیع پول دارد؟ مردم از پامیر تا تورخم و تورغندی، داوطلبانه حاضر اند ضمن آن که درکنار داکتر عبدالله البته نه الزامن به خاطر داکتر عبدالله بلکه در دفاع از رای شان و در مخالفت با تقلب ایستاده شوند، خون خود را در دفاع از آرا و آرمان خود بریزند.
به روایت این نوشته، یکی از انتقادهای بزرگیکه مردم برآقای عبدالله این است که چرا در برابر این همه بیداد و خودکامهگی خاموش است؛ اگرعبداللهعبدالله، در صدد خلق بحران میبود، امروز وضعیت این گونه نبود و کسی مجال نشستن عقب میز و قلم فرسایی های اینچنینی نمیداشت.
به هر صورت، به حیث یک شهروند این سرزمین که نه نانی ازعبدالله میخورم و نه آبی از غنی؛ به جرات میتوانم بگویم که اگر داکترعبدالله در ارگ باشد یا درخانه، برای همه آدم های دنیا ثابت گردیده که در افغانستان یک کتلهی قوی و واقعی مردمی جود دارد که در هر زمان برندهی میدان رقابت، از طریق برنامههای مردم سالاری است. اینکه چرا در هر دور این داعیه به ثمر نمیرسد، نیازمند بحث و کنکاش و واکاوی بیطرفانه و منصفانه است. اما آنچه واضح است اینکه یک طیف حریص چسپیده به قدرت اما بریده از جامعه و مردم با چسپیدن به احساسات و عصبیت های قومی، با تولید ادبیات نفرت و لابیگری در دالان های ثروت و قدرت جهان در ۱۸ سال گذشته مشغول به حاشیه راندن گفتمان وحدت ملی و پرورش ظرفیت برابری و زیست باهمی شهروندان این کشور دردمند و بلا کشیده بوده اند.