یکشنبه ۱۱ قوس ۱۴۰۳
صفحه نخست / سیاست / بی تفاوتی قـومــی در برابـر طالـبان

بی تفاوتی قـومــی در برابـر طالـبان

واکنش‌های تند در برابر اظهارات حامد کرزی در حمایت از طالبان باعث شد که رییس‌جمهور اسبق از روی اجبار به اصلاح اظهارات خود بپردازد. واقعیت این است که کرزی در مصاحبه خود نه‌تنها هیچ نوع موضع‌گیری منتقدانه‌ای در برابر طالبان نداشت، بلکه به طور واضح گفت که حاضر است ولایات افغانستان در اختیار طالبان باشد تا امریکایی‌ها برای حمایت از نیروهای افغان حملات هوایی انجام بدهند. واضح است که سربازان افغان برای دفع حملات طالبان به پشتیبانی هوایی نیاز دارند و اگر نه تلفات آن‌ها در برابر شبیخون طالبان افزایش پیدا می‌کند. در واقع، به شهادت وزارت دفاع، حملات هوایی در نبرد نیروهای افغان در برابر طالبان تعیین‌کننده است. اما وقتی سیاست‌مدارانی چون کرزی علیه حملات خارجی حرف می‌زنند، به معنای آن است که آن‌ها طرفدار افزایش تلفات نیروهای افغان بوده و سقوط شهرها به دست طالبان هم برای آن‌ها اهمیتی ندارد. از یک جهت می‌توان گفت که کینه و نفرت کرزی از امریکا، حامی قدرت‌مند پیشینش، تا حدی است که او میان احساسات و واقعیت‌های سخت سیاسی و نظامی فرقی قایل شده نمی‌تواند. از همه مهم‌تر، در اظهارات کرزی یک نکته روشن است که نه او و نه بسیاری از حامیان سیاسی‌اش، موضع انتقادی‌ای نسبت به طالبان ندارند. حتا به اکراه هم حاضر نیستند که به انتقاد از این گروه تروریستی بپردازند. در همین اواخر، جنرال رازق که قبلا تصور می‌شد با طالبان دشمنی خونین دارد، به نیکی از ملاعمر و ملا دادالله یاد کرده و آن‌ها را مجاهدین راستین خطاب کرد.
همان قدر که حساسیت نسبت به اظهارات قومی حامد کرزی از طالبان در میان شبکه‌های اجتماعی و نشریات فارسی‌زبان قوی بود، در میان کاربران شبکه‌های اجتماعی و مطبوعات پشتو‌زبان نبود. بلکه در عوض مضمون مورد علاقه آن‌ها حملات تند به داکتر عبدالله به‌عنوان رییس اجرایی، نیروهای سیاسی فارسی‌زبان و نگرانی از فعالیت‌های فرهنگی «سقاوی‌ها» بوده است. برای من جالب است که نویسندگان سایت‌ها و مطبوعات مذکور چرا در مورد طالبان مقالات انتقادی نشر نمی‌کنند و در عوض به کرات به سیاست‌مداران فارسی‌زبان و سایر قومیت‌ها می‌تازند؟ یعنی خطر داکتر عبدالله بیشتر از طالبان است؟ آیا سیاستمدارانی مانند کرزی از این ناحیه طالبان هیچ خطری را احساس نمی‌کنند؟ چرا حساسیت در برابر طالبان در میان سیاستمداران، نویسندگان و نشریات فارسی‌زبان نسبت به سیاستمداران، نویسندگان و نشریات پشتو‌زبان بیشتر است؟ البته می‌دانم که این سوال حساسیت‌برانگیزی است و می‌تواند در خود نگاه تبعیض‌گرا، ذات‌گرا و تعمیم‌گرا علیه یک گروه قومی را داشته باشد. ولی با وجود این، عدم موضع‌گیری انتقادی سیاستمداران تکنوکرات و نویسندگان پشتون در برابر طالبان سوال مهمی است که باید به عنوان یک بحث طرح شود. وقتی حامد کرزی فرقی میان طالبان و حکومت قایل نیست باید این سوال را پرسید که نمایندگان خط ضد طالبان در میان سیاستمداران پشتون در کابل کی‌ها‌اند؟

خط پشتونی ضد طالب

واقعیت روشن این است که فعلا ادبیات ضد طالبان، چه از بعد ایدیولوژیک و چه از بعد سیاسی، در زبان فارسی دری در افغانستان تولید می‌شود و گسترش می‌یابد. سهم زبان پشتو از این ادبیات ناچیز است. این واقعیت را نمی‌شود نادیده گرفت که در جریان جنگ‌های داخلی احزاب جمعیت و شورای نظار در برابر طالبان جبهه مقاومت را تشکیل داده و پس از قدرت نیز ادبیات سیاسی آن‌ها در برابر طالبان، ادبیات غالب بوده است. البته، واضح است که این ادبیات فارغ از بعد جناحی‌اش، اهمیت ملی دارد. یعنی اگر با جمعیت در هیچ موردی، به خصوص شوونیسم قومی و زبانی، قومندان‌بازی مرکز گریزش، موافق نبود ولی با موضع‌گیری آن در برابر طالبان، به عنوان یک حرکت سیاسی و مذهبی وابسته به پاکستان که افغانستان را دو‌باره به قرون وسطا می برد، به طور مطلق می‌توان موافق بود. اما ظاهراً به نظر می‌رسد که نفرت طبقه سیاسی و فرهنگی پشتو‌زبان از سیاستمداران جمعیتی و هزاره به مراتب بیشتر از طالبان است و آن‌ها نمی‌خواهند که از زاویه ادبیات سیاسی مذکور به طالبان نگاه کنند.
این در حالی است که در حال حاضر بزرگترین قربانیان طالبان پشتون‌های افغانستان هستند. چون، این گروه نه‌تنها به جای صلح به جنگ می‌پردازد بلکه اساسات مدنیت جدید، مانند دموکراسی، نظام تعلیمی جدید، توسعه زیربنا‌های اقتصادی، سیاسی و فرهنگی را نیز در مناطق پشتون‌نشین تخریب می‌کند. درست است که سیاستمدارانی مانند کرزی جنگ با طالبان را یک «توطیه امریکایی» به حساب می‌آورند، ولی اگر طالبان وارد گفتگوهای صلح شوند نیازی به عسکر امریکایی در افغانستان نبوده و افغان‌ها همانند عراقی‌ها طی درخواست رسمی عساکر این کشور را از افغانستان بیرون کرده می‌توانند. از جانب دیگر، زمانی‌که در وقت حاکمیت طالبان امریکایی‌ها در افغانستان نبودند و حتا برخی از جناح‌های سیاسی و اقتصادی امریکایی برای به رسمیت شناختن طالبان در کنگره امریکا فعالیت می‌کردند، نیز این گروه جلو توسعه اقتصادی، سیاسی، اجتماعی و فرهنگی مناطق پشتون‌نشین افغانستان را گرفته بودند. همین بس که هرچند در شمال و غرب مردم می‌توانستند تا حدی به خاطر زمین‌های مرغوب و دسترسی به منابع آبی در چارچوب اقتصاد زراعتی معیشت خود را تامین کنند ولی در جنوب و شرق، به خاطر فقر و اقتصاد توسعه نیافته زراعتی، مهم‌ترین درآمد کشاورزان هلمندی، قندهاری و فراهی و…. کشت تریاک و فروش آن به قیمت نازل به قاچاقبران منطقه‌ای و بین‌المللی بود. از این‌رو، سوال مهم این است که اگر طالبان را در قدم نخست دشمن پیشرفت و امنیت جانی پشتون‌های افغانستان به حساب آوریم، چرا سیاستمداران و روشنفکران پشتو‌زبان با درک رنج و درد مردم خود خط مقاومت و مقابله در برابر طالبان را به وجود نمی‌آورند؟ چرا سیاستمدارانی مانند کرزی و نظامیانی چون جنرال رازق درک نمی‌کنند که خطر اصلی طالبان‌اند و نه رییس اجرایی و حامیان سیاسی‌اش؟ سیاستمداران مذکور اگر در ادبیات ضد جنگ‌سالاری خود صادق‌اند پس چرا همین موضع روشن و درشت را در برابر یک گروه تروریستی و خانه‌براندازی مانند طالبان ندارند؟ آیا ضدیت آن‌ها با سیاستمدارانی مانند عبدالله و عطا و دوستم ریشه در ضدیت‌های قومی- سیاسی دارد یا چیز دیگر؟ چرا همین ضدیت از جانب آن‌ها در برابر طالبان ابراز نمی شود؟ این‌ها پرسش‌های مشروع سیاسی و فکری‌اند تا در برگیرنده تفکر ضد قومی.

طالبان-خودی یا بیگانه؟

واقعیت این است که حکومت حامد کرزی به خاطر تعلق گذشته‌اش به طالبان، نمی‌توانست یک جبهه‌ی سیاسی و فکری علیه طالبان را به وجود آورد. به هر حال او کسی بود که به عنوان یک میانجی، می خواست که میان طالبان و امریکایی‌ها توافقی به وجود بیاید. البته، آقای کرزی کوشیده است که مسامحه‌ی خویش در برابر طالبان را زیر نام صلح‌طلبی و جلوگیری از استفاده «خارجی‌ها» از «افغان‌ها» توجیه کند ولی واقعیت امر این است که او در طول عمر سیاسی خود هرگز موضع ضد طالبانی اتخاذ نکرده است. به همین دلیل در مطبوعات فارسی‌زبان و نه پشتو‌زبان، کرزی به عنوان حامی طالبان یاد می‌شود.
ولی اگر از نگاه سیاسی به قضیه بنگریم، کرزی و سیاستمداران مشابه او، می‌توانند به لحاظ فرهنگی و اجتماعی مخالف طالبان باشند، ولی به لحاظ سیاسی و قومی هرگز. علایق کرزی و سیاستمداران مشابه او در ارگ و شورای امنیت به این گروه، مبنای قومی دارد و نه چیز دیگر. اگر آقای کرزی ولو منتقد سیاست‌های اجتماعی، فرهنگی و حتا مذهبی طالبان باشد، ولی وابستگی‌‌های قومی و هم‌چنان ملاحظات سیاسی، از جمله نفرت از سیاستمداران جمعیتی و جنبشی و هزاره، باعث می‌شود که به طالبان با دید ملایم و مصالحه جویانه برخورد کند.
البته، این موضوع را می‌توانیم در مورد تکنوکرات‌هایی مانند اشرف غنی و احدی نیز ببینیم. آنانی که با آقای غنی در جریان انتخابات آشنا بوده‌اند، بارها گفته‌اند که او تصور می‌کرد که با پیروزی در انتخابات می‌تواند سیاستمداران جبهه‌ی متحد را قلع و قمع سیاسی کند. ولی میزان مشارکت پایین رای‌دهندگان در مناطق ناآرام و عدم تاثیر تعیین‌کننده‌ی سیاسی آرای ازبک‌های افغانستان، باعث شد که آقای غنی، تنها از طریق یک تقلب گسترده به قدرت دست یابد. با وجود این، در اثر مقاومت جناح سیاسی عبدالله، و از همه مهم‌تر، فشار امریکایی‌ها آقای غنی تن به حکومت ایتلافی‌ای تن داد که سیاستمداران هم تبارش، از جمله آقای کرزی، با آن مخالف‌‌اند. شاید او این بار با استفاده از اختلافات جمعیت و حزب اسلامی مانور‌های مشخص سیاسی علیه جبهه‌ی داکتر عبدالله راه‌اندازی کند.
واقعیت این است که سیاستمدارانی چون غنی و احدی در سال ۱۹۹۶ میلادی پایان حکومت جمعیت در کابل را ختم دوران «سقاوی دوم» و جلوگیری از زوال پشتون‌ها تعبییر کردند. آن‌ها با آن که در آن زمان از ماهیت رژیم طالبان آگاه بودند، نه تنها به مخالفت با آن برنخواستند بلکه تلاش کردند تا وجوه مشترک سیاسی میان خود و آن رژیم ارتجاعی جستجو کنند. از آن زمان تا اکنون نشانه‌ای از تغییر موضع و دیدگاه کسانی مانند غنی و احدی و کرزی دیده نمی‌شود.
بنابراین، به دشواری می‌توان خط سیاسی و فکری ضد طالبان را در میان سیاستمداران سنتی و تکنوکرات پشتون، چه در دو دهه گذشته و چه در حال، جستجو کرد. در ادبیات سیاستمداران مذکور هیچ نوع ضدیتی با طالبان دیده نمی‌شود یا دست‌کم در انعکاس فعالانه آن نمی‌کوشند ولی در عوض به‌طور مستقیم و غیر مستقیم، تضاد روشن آن‌ها را با سیاستمداران جمیعتی و هزاره در قالب عناوینی چون «جنگسالاران»، «مزدوران ایرانی» و «سقاوی دوم» می‌بینیم. از این لحاظ با درنظرداشت ادبیات سیاسی مذکور می‌توانیم به این نتیجه‌گیری برسیم که برای سیاستمداران و تکنوکرات‌های ارگ قدرت‌گیری سیاسی سیاستمداران متعلق به سایر اقوام به مراتب موضوع مهمتر و عاجل‌تر است تا موضع‌گیری و انتقاد سریع از طالبان به عنوان یک خط فاصل ایدیولوژیک و سیاسی. چون، برای سیاستمداران مذکور در نهایت شاید طالبان به خاطر قومیت و مصالح قومی با ارگ به توافق برسند، ولی خطر کسانی مانند عبدالله بیشتر از هر چیزی به معنای به چالش‌کشیدن نظم سنتی- سیاسی-قومی مورد نظر آن‌ها است. برای یک ناسیونالیست قومی‌ای چون کرزی، غنی و احدی و رازق خطر قدرت‌گیری یک تاجیک و هزاره، به مراتب بیشتر از قدرت‌گیری ملاعمر و دادالله است.

حمید خاوری

روزنامۀ هشت صبح

Print Friendly, PDF & Email

همچنان ببینید

ویژه‌گی‌های یک نامزد ایده‌آل

دو روز نخست مبارزات انتخابات پارلمانی ۱۳۹۷ در آرامش نسبی سپری شد، حال و هوای …

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *