نوشتهی: احمد دانش، دانشپژوه مقطع کارشناسی ارشدِ دانشگاه کابل
چکیده
محمد افسر رهبین شاعر، نویسنده، مترجم، منتقد و ادبیات شناس ورزیدهی چهاردههی پسین افغانستان است که درعرصههای مختلف سخنوری قلم خود را جولال داده است. رهبین شاعریست آزاده و وطن دوست؛ مضمون شعر او را موضوعات سیاسی، اجتماعی و برداشتهایش از فرهنگ و اجتماع خودش تشکیل داده و در واقع فریاد گر درد ها و رنج مردمش و آیینهی تمام نمای رویداد هاییست که کشورش مورد تجاوز بیگانگان قرار گرفته و ظلم و استبداد در کشور مسلط بوده است.
رهبین ازسال۱۳۵۲ بدین اقدام به انتشار شعرهایش نموده و ازهمان ابتدای کاربه، به یکی چهرههای برتر و شاخص شعروادبیات مقاومت درتاریخ معاصر کشور تبدیل شد؛ او با هرگونه تجاوز و خشونت که کشورش را آماج بدبختی قرار دهد، سرستیز دارد.
استاد واصف باختری، پیشرو شعر امروز افغانستان و ازقلههای بلند شعر معاصر فارسی، کارکردهای شعری و ادبی محمّد افسر رهبین به در سه بخش خلاصه میکند: نخست درغزلسرایی، دوم در مثنوی سرایی و سوم در شعر سپید شاملوار. ( باختری: مصاحبهی تلویزنی )
از دههی هشتاد بدین و به طوراخص در چند سال اخیر، از آقای رهبین گزینهی شعر «علم گنج »، ترجمهی « غبارخاطر » اثری از مولانا ابوالکلام آزاد از اردو به فارسی، ترجمهی کلیات منظوم اردوی اقبال لاهوری به زبان فارسی و اینک گزینهی تازهی شعرهای او زیرنام « باغ دلتنگی » به چاپ رسیده است که بهتاریخ ۱۶ حمل \ فروردین ماه ۱۳۹۸ از سوی « انجمن نویسندگان پروان روگشایی شد.
« باغ دلتنگی » سیمای کاملاً تازه و عاشقانهی شاعر را به خواننده نشان میدهد؛ واژهی کلیدی این مجموعه را « عشق » در برگرفته است؛ عشقِ عارفانه به خداوند، عشق به وطن، عشق به خراسان و عشق به زبان پارسی. دراین نوشته سعی نمودهام تا مبتنی بر توصیف و تحلیل محویات اثر را ارزشیابی و ابعاد فکری، موسیقیت کلام شاعر و پارهیی از ویژگیهای زبانی شعر رهبین را به بررسی بگیرم.
نخست: از نظر فکری ( محتوایی )
عشق ازعناصر عمده و اساسی بینشِ عرفانی و یکی از موضوعات چشمگیر درغزل های رهبین است. رهبین در« باغ دلتنگی » شاعری کاملا آفاقی و برونگرا بوده و پروای زر و سیم و عالم انفس را هم ندارد؛ او دراین اثرازتاثیر پذیری اسلوب زبان، تعابیر و اوزان شعر مولانا بهرهها برده است؛ رهبینِ باغِ دلتنگی، گاهی به عارفی خداشیدا میماند که مولاناوار به دنبال شمس گمشدهاش سرگردان باشد؛ گاهی به عاشقی شادخوار که دگر غم در وجود او مقام ندارد و گاهی هم به عابدی پابند به ضوابط شرع و به قول خودش: هم خانقه عشق است و هم باغچهی دین است و در بسا موارد به نوعی وحدت وجود در اندیشههای او نیز میرسیم:
بهگونه مثال غزل زیر ازرهبین که در بحر مجتث مطوی مقصور، بر وزن « مفتعلن فاعلات مفتعلن فاعلاتِ » غزل : « هر نفس آواز عشق، میرسد از چپّ و راست ما به فلک میرویم، عزم تماشا کهراست؟ » مولانا سروده شده است کاملاً شورعارفانهی مولانا در آن دیده میشود:
عشقِ جنون آفرین، دغدغهی عمر ماست تا
و سرِاین جهان، زیر پرِاین هماست
جملهی هستیست او، هرچه و هر چیست او شاه
جهان پیش او، هیچفروش و گداست
تا که ز خویشت برد، مذهب و کیشت برد جان پریشت برد، عشق همان دلرباست
با همه افتادگی، سر به فلک سودهایم حوصلهی صد سپر، در جگرِ تلخ
ماست
شمس سلامت کُش است، مولوی سر خوش است ما چه
زخود دم زنیم، عشق چو فرمانرواست
قسمت بزرگ و بخش اعظم برداشتهای فکری رهبین را، عشق او به وطن و جغرافیاییست که در آن زندگی میکند. شعر او ازاین منظر، محصول استقلال فکر و اندیشهی اوست و در واقع برداشتیست از اوضاع اجتماعی و حالات روحی، رنجها و مصیبتهای مردم عصرخودش. درسرتاسر سرودههای رهبین احساس وطندوستی، تاریخ سازی و فرهنگ پروری جاری است. از مهمترین ویژگیهای شعراو – که نهتنها در مجموعهی باغ دلتنگی بلکه درهمهی آثا و نوشتههایش دیده میشود – تعهد، رسالت و ملزم بودنش در برابر ارزشهای دینباوری، خداجویی و میهندوستی و و التزام به رویکردهای ادبی میباشد. او درحقیقت با ادای رسالتهای تاریخی و جغرافیاییاش، نقطههای عطف تاریخ این سرزمین و تمامی جزر و مدهای این خاک را به خواننده نشان میدهد:
امروز فروزان شد، خورشید من از مغرب
امروز خراسانم، مهراب هنر دارد
بلخ دل من امروز، آتشکده در داده زردشت نگاه من، آتش به کمر دارد
افسانهی بودا را، امروز به یادم ده چون بوی خدای من، پروانهی پر دارد
انگور دلم امروز، مَیریزد و مَیریزد گوییکه شمالی را در خونِ جگر دارد
یکی از ویژگیهای بزرگی که در مجموعهی « باغ دلتنگی » خیلیها متبارز است، این است که آقای رهبین در حینیکه با قالبها و فورمهای کهن شعر فارسی سر و کار دارد، نوعی تلفیقی از واژهها و برداشتهای کلاسیک شعر فارسی را، با واژههای رایج عصر خود درهم آمیخته است. وقتی شعر او را از منظر درونمایه و آماج، دقیق میخوانیم، میدانیم که شاعر تا چه با زبان عصر خود نزدیک است.
درچند بیت زیر میخوانیم که او با نمادگیری از واژهی « تاکستان » – این سرزمین سوختهی شمالی – درد و احساس مشترکِ همه را بیان میکند. بلی، تاکستانِ شمالی، پرستار عشق اوست؛ تاکستان درفش سبزآزادی را بر بازوی کُهدامن بسته است و در ژرفنای این خاکِ شورشگرِ بیمار، ریشه دارد؛ تاکستان همان رستم جنگآوریست که با ما قصّهها دارد: از تجاوز، « خطّ اوّل » نبرد و تاکستان – این باغ بهشتآرای – سرزمین دلیرمردان و جهنّمِ دشمنان است:
عشقرا در خانقاه دل پرستار است تاکستان
حافظ میخانهِی مستانِ عیّار است، تاکستان
ریشه دارد بیگمان در ژرفنای خاک شورشگر
برگسوزِ دفترِ تاریخِ بیمار است
تاکستان
بسته بربازوی کُهدامن درفش سبزآزادی قد و بالای وطنرا، سایه بردار است تاکستان
داستانها دارد از خون تجاوز، از « خطّ اوّل »
رستم این روزگارِ « جنگسالار» است تاکستان
این نگارین باغِ بیپهنای طوبای بهشتآرای
دوزخِ تقویم بهرِ هر ستمگاراست تاکستان
عشق و علاقهی همیشگی آقای رهبین به سرزمین و زادگاهش « شمالی » در همهی غزلهای او تبارزیافته است؛ از منظر فکری، بسامد همیشگی واژههایی چون : انگور، شمالی، انگورشمالی، کنگینه، باغ، کُهدامن، سالنگ، خراسان، زردشت، بودا و مانند اینها، نوعی سبکی شخصی در شعر شاعر ایجاد کرده است؛ به باور بنده، آقای رهبین از جملهی شاعران صاحب سبک است؛ صاحب سبک زبان امروز و زبان مختص به خودش که درآن، گونهیی از درهم تنیدهگی وگرهخوردگی اندیشهی دیروز و زبان امروز، به راحتی دیده میشود. این ویژهگیهای شعر رهبین را، درسرودههای عدهیی از شاعران پس از خودش به خوبی میتوان مشاهده کرد.
گونهی دیگرِ کاربرد واژههاییرا که در بالا از آنها نام بردم، نیزمیتوان در سرودههای رهبین مشاهده کرد و آن عبارت از ترکیبسازی از واژههای مذکور، به اشکال متفاوتِ اضافهی استعاری چون: دامن کُهدامن، کاکل سالنگ، اضافهی تشبیهی چون: باغ بهشت، کنگینهی هوش، کوهدامن دل و ترکیبهای زبانی و عبارتهای اضافی چون: شمالیسرکردن، خراسان گل کردن، بتِ کُهدامنی و… مانند اینها که راجع به اهمیت ترکیبسازی در زبان، در بحث ویژگیهای زبانی در همین نوشته با ارایهی مثال اشاراتی شده است.
دوم: از نظر موسیقی
شعر، ازدرون موسیقی برجوشیده است و موسیقی بهعنوان یکی از ارکان اساسی شعرفارسیدری، ترنّم خاصیست که در محورافقی وعمودی، ازطریق هماهنگی واژهها، صامتها و مصوّتها و هرگونه آرایههای بدیعی دیگر پدید میآید و بدون موسیقی احساس شاعرانه آواره و آشفته میماند. محمّد رضا شفیعی کدکنی، در کتاب « موسیقی شعر» از چهار نوع موسیقی نام برده است؛ ( کدکنی:۱۳۶۸، ۸۲) که من سه نوع آنرا در شعرهای استاد محمّد افسر رهبین به بررسی گرفته و خواهیم دید که غزلهای آقای رهبین تا چه حدّی ازاین تنوّعات موسیقی برخوردار است.
- موسیقی بیرونی
- موسیقی کنـاری
- موسیقی داخلـی
- موسیقی بیرونی شعر ( عروض )
زیباترین نوع موسیقی شعر رهبین در « باغ دلتنگی » موسیقی بیرونی است؛ یعنی تنوّع، حرکت و پویایی اوزان عروضی آن. رهبین در مجموعهی « باغ دلتنگی » دو نوع اوزان عروضی را بهکار کرفته است: یکی اوزان جویباری و آرام؛ مانند بعضی غزلهای حافظ و سعدی. دو دیگر اوزان خیزابی مولویوار که بیشتر غزلهای « باغ دلتنگی » در همین وزنها با تاثیر شاعر از مولانا سروده شده است. تنوّع بهکار گیری اوزان خیزابی مولاناوار شعر رهبین سبب شده است که خواننده حرکت و پویایی احساس شاعر را در سراسر غزلهای او احساس کند. چند نمونه:
بحر رجز مثمّن سالم ( مستفعلن مستفعلن مستفعلن مستفعلن )
یکسر پراز هستی شدم، تا برگزیدم یار را دور از تهیدستـی شدم، تا برگـزیدم یار را
قطره بُدم دریا شدم، خامُش بُدم غـوغا شدم من روزنی میخواستم، آزادهی صحـرا شدم
بیشتر غزلهای رهبین از لحاظ عروضی دارای اوزان تند و خیزابی هستند که گذشته از ارکان سالم، دارای ارکان مُزاحفی استند که این زحافات در شعرهای او خواننده را حیرتزده میسازد. مثلا:
بهر رجز مثمّن مطوی مخبون، در وزن ( مفتعلن مفاعلن مفتعلن مفاعلن ):
تا به کنار من رسی، سبز و بهار میشوم
بیتو اگر بسر شوم، خوشهی خار میشوم
چشم چو باز میکنی، مجلس ناز میکنی هرچه
پیالهام دهی، باز خمار میشوم
هرچه بود پسند تو، پا نکشم ز بند تو
هرچه که درد میرسد، شکر گزار میشوم
شاه جهان غلام من، عرش بهزیر گام من تا
خوشم آید از خودم، نوکر یار میشوم
بعضی وزنهای عروضی مانند بحر هزج « مفاعیلن » و بحر رمل « فاعلاتن » و بحر مُضارع «مفاعیلن فاعلاتن» که ترکیبیست از بحور هزج و رمل، اوزان جویباری و ملایم اند. شاید در شعر دیگر شاعران کشورِما، کمتر دیده باشید که دراین بحرها، شعرهایی با اوزان تند و خیزابی داشته باشند! درحالیکه کاربردِ این نوع موسیقی بیرونی، یکی از ویژگی غزلهای رهبین است.
بحر هزج « مفاعیلن » نیزیکی از وزنهای ملایم و آرامبخش برای بازتاب احساسها و عواطف انسانیست؛ اما در همین وزن، غزلی ازرهبین میخوانیم که خیزاب سیلابههای آن ذهن انسان را پرشور و هیجان میسازد:
چهسرد و خشک و بیرنگم، چه بیجانم بهجان
تو دل تنگم چو سالنگم، زمستانم بهجان
تو
بدهسوزم بدهسازم، بده تلقین پروازم بکن از بندها بازم، که پّرانم بهجان تو
پُراز داغم پُرازدردم، درون سرخ و برون زردم
بهقتل خویش پیگردم، چو توفانم بهجان تو
غروری هست درخاکم، جنونی در رگ تاکم نمیبینیکه بیباکم، همینسانم بهجان تو
- موسیقی کناری ( قافیه، ردیف و تکرارها )
قافیه
محمّد رضا شفیعی کدکنی به این باوراست که قافیه آهنگ و موسیقی اصلی را به شعر میدهد. او میگوید که مثلاً اگر دو غزل با یک موضوع و یک وزن عروضی سروده شوند، ولی دو قافیۀ متفاوت داشته باشند، تأثیراتی متفاوت در شنونده ایجاد میکند. ( کدکنی:۱۳۶۸، ۹۱ ) اینکه وحدت بهکارگیری اوزان واحد در چندین غزل از یک شاعر و همسانی قاقیه در چند غزل تا چه به زیبایی و موسیقی کلام اثرمیگذارد، ( ر، ک به ) غزلهای :«چشم نگاه ص۳۴ »، « شکرگنج ص۳۷ »، «برگهای سرخ صص۵۹، ۶۱ و ۶۳ »، (( امروزنگاه من، ص۹۲، بوی خداص ۹۴، افسانه ص۱۱۳، این کلبهی زردشتی ص ۱۱۵ )) باغ دلتنگی.
نوعی موسیقی کناری در غزلهای رهبین، علاوه از قافیههای رایج درشعر فارسی که پیش از ردیف واقع میشود، آوردن گونهیی از قافیهی مرکّب یا مضاعف میانی یا داخلی است که در بعضی غزلهای او نوعی حالت موسیقایی ایجاد کرده است. مانند قافیههای : دُر و پر \ شهنامه، گهنامه و هنگامه \ شیرازی و سربازی \ ننگ و فرهنگ در داخل مصراعهای این غزل:
واژه بهواژه
دُراست، پوره زگوهرپُراست هم بِنوا ا
فارسی، هم بِسُرا فارسی
بستر شهنامه است، لنگر گهنامه است شورش و هنگامه است، نامخدا فارسی
بادهی شیرازی است، آتش سربازی است اندُه رند خدا گم شده با فارسی
پیرهن ننگ من، کاکل فرهنگ من خانهی خورشید را آب و هوا فارسی
ردیف
نوعی دیگر موسیقی کناری شعر رهبین در « باغ دلتنگی» موسیقی ردیف است.ردیف به واژههای هم معنا و هم مانندی گفته میشود که درآخرابیات عیناً تکرارشده واین تکرارنوعی زیبایی موسیقایی در شعر تولید میکند. بسیاری ازغزلهای رهبین دارای ردیفهای بلند و پر تحرّک است که خواننده ازآن لذّت صوتی میبرد؛ تکرار ردیف درمعنای شعر چندان تاثیر نداشته، امّا جنبههای غنایی بودن شعر را تقویت میکند. مثال آن را میتوان الی اخیراین غزل مشاهده کرد که در آن کاربرد واژههای میانین « گلاب و شراب »، « جنگ و پلنگ »، ساز و سرباز » در مصراعهای نخست غزل بالا ازنوع قافیههای مُضاعف داخلی است که به آهنگ وطنین شعر، افزوده است و دربحث قافیه ازآن یاد کردیم.
مطرب دمساز من، باز للالا بخوان یار خوش آواز من، باز للالا بخوان
ساقی قند وگلاب! دست ببر بر شراب
خانهی غم کن خراب، باز للالا
بخوان
خورد و خمیرم زجنگ، زین همه شیر وپلنگ دست ببر
سوی چنگ، باز للالا بخوان
باز بکن ساز را، سینهی سرباز را
سوز جگر ساز را، باز للالا بخوان
یکی ازخصوصیاتیکه معمولاً در ردیفسازی رایج است، اینست که غالباً با فعلهایی از نوع ساده ویا ترکیبی ساخته میشود و کمتر در شعر شاعران دیده شده است که ردیف مثلا با یک واژه ساده و بسیط آمده باشد. نوآوری بزرگ افسر رهبین در ردیفسازی، آوردن ردیفهای بِکر و تازه، با واژههای سادهیی میباشد که در گفتاری روزانهی گویندگان به کثرت استعمال شده و ازآنها کمتر به حیث ردیف کارگرفته شده است. مثلاً رهبین در « باغ دلتنگی » از واژههایی نظیر « بیهوده، ص۱۶۷ »، « پرپر، ص۱۲۲ »، « یارا، بهمعنای ای یار! ص۱۳۲ »، « تاکستان، ص۹۶ »، « برگهای سرخ، صص۶۰، ۶۱، ۶۳»، « برگهای زرد، ص۱۰۰»، «برگهای خونین، ص۷۶»، « وحشیوحشی، ص۱۹۶ » زیباترین ردیفها را ایجاد کرده است.
تکرار
تکرار درشعرنیزیکی ازگونههای موسیقی کناری بهشمار میرود که به شعر نوعی خوشآهنگی درسطح واژههای و آواها به وجود میآورد؛ تکرار درشعر رهبین به چند نوع زیردیده میشود:
الف) تکرار همحرفی یا موسیقی حروف که از امتزاج دو یا چند حرف همپهلو بهوجود میآید. مانند تکرار حرف \ ش \ در بیت ذیل:
شهد شنیدن بود،
قند صدا فارسی
بوی شکر میدهد، از سر و پا فارسی
ب) تکرارهمآوایی یا واجآرایی میانی که از اصواتِ مصوّتهای میانی واژهها به وجود میآید. مانند تکرار مصوّت \ آ \ و صامت \ م \ در مصراع نخست بیت ذیل:
قطره بُدم دریا
شدم، خامُش بُدم غوغا شدم
من روزنی میخواستم، آزادهی صحرا شدم
- تکرار واژه یا واژهآرایی؛ مانند تکرار پیهم واژههای ( شب و شگوفه و شاعر ) دراین غزل:
شب و شگوفه و
شاعر، سه یار صورت و معنا شب و شگوفه و
شاعر، سه یار با هم و تنها
شب و شگوفه و شاعر، سه دل برای شگفتن شب و
شگوفه و شاعر، پر از حکایت گفتن
شب و شگوفه و شاعر، سه لب برای نیایش
شب و شگوفه و شاعر، سه سینهی گرمِ گشایش
این غزل که الی اخیر به همین شکل ادامه دارد، یکی زیباترین نمونههای تکرار واژهگانی در غزلهای رهبین بهشمار رود که نه تنها از رهگذر تکرار واژهگان، بلکه از نقطه نظر موسیقیت اصوات حروف \ش\ و زیبایی ردیف هم نیز زیبایی آن قابل توجّه است. این نوع موسیقی درشعر رهبین بسامد فراوان دارد. ( ر، ک به صص: ۹۲، ۹۴، ۱۰۱ و ۱۶۱، باغ دلتنگی )
یکی دیگر از ویژگیهاییکه موسیقیت شعرهای رهبین را زیباتر ساخته است، مجاورت واژهها است. بدین معنا که واژههای دورازهم وهمصدا را چنان درکنار هم قرار میدهد که نوعی آهنگ خوش درذهن خواننده بوجود میآورد. مانند واژههای « فر و فرّخی » ، « نای و نوا »، « سود و سودا » و کمین و کمند » دراین ابیات زیر:
آینهی رودکی،
زیب و فرِ فرّخی
نزد خداوندگار، نای و نوا فارسی
ای یا معنایم
تویی، تو سود و سودایم تویی
تو بودهیی دیروز من، امروز و فردایم تویی
بهکجا روم ز
بندش؟ ز کمین و از کمندی
که غلام زر خریدش دوهزار بار باشم
- موسیقی داخلی
موسیقی درونی مهمترین موسیقی شعر فارسی بوده وآن عبارت از مجموعه هماهنگیهاییست که از رهگذر وحدت موضوع، تشبیهها و تضادها و مقداری دیگر از صنایع معنوی در یک قطعهی شعری پدید میآید. او موسیقی درونی شعر را معادل ارکستراسیون در موسیقی میداند و میگوید مبانی جمالشناسی شعر در موسیقی درونی آن نهفته است. ( کدکنی: ۱۳۶۸، ۱۲۳ ) انواع جناسها نیز یکی از گونههای موسیقی داخلی به شمار میآید. به طور نمونه چند مثال از صنایع بیانی شعر رهبین مثال میآوریم که درموسیقی داخلی بزرگی دارند.
تشبیه بلیغ و کنایه و ارسالِ مثل دریک بیت:
تشبیه چهار رکن دارد: مشبه، مشبهبه، وجه شبه و ادات تشبیه میباشند. تشبیه به اعتبارحذف یا ذکراین چهار رکن انواع مختلف به خود میگیرد. قابل ذکراست که «مشبّه» و«مشبّهبه» ارکان اساسی تشبیه بود وهیچگاه ازتشبیه حذف نمیشوند؛ اما دو رکن دیگرآن ممکن حذف یا ذکر شوند. بناً اگرازیک تشبیه «وجه شبه» حذف شود، تشبیه را مُجمَل و اگر«ادات» حذف شود، تشبیه را مؤکد یا محذوف الادات میگویند وهرگاه مشبه و مشبهبه هر دوحذف شوند، تشبیه را بلیغ میگویند. امّا درصورتیکه ازمیان مشبّه ومشبّهبه یکی آن حذف شود، آنگاه تشبیه به استعاره – که زیباترین نمونهی صُورخیال درشعر فارسی است – مبّدل میشود.
در میان آثار زبان فارسیدری « گلستان سعدی » نمونهی بزرگ تشبیههای بلیغ و استعارهها است. اکنون چند نمونهی تشبیه بلیغ از رهبین:
تا دیده بازکردم، غم درکمین من بود
این مارحلقه افگن، درآستین من بود
دراینجا ابتدا « غم » به « مارآستین » تشبیه شده، بعد سایر ارکان تشبیه حدف و تنها مشبّه«غم» و مشبهبه «مارآستین» مانده است که این گونههای تشبیهها را در علم بلاغت، تشبیه بلیغ میگویند.
از طرف دیگر زبان روزمرهی ما برای کسانیکه به ظاهر دوست ما هستند؛ امّا با استفاده از دوستی عمل خصمانهی خود را پیش میبرند، اصطلاح کنایی « مارآستین » را به کار میبرند که درشعر بالا کنایه نیز به کار رفته است. از طرفی هم « مارآستین » ضربالمثل عامیانه هم هست که دراینجا قدرت بلاغی یافته است. مثال دیگر:
عشقِ جنون
آفرین، دغدغهی عمر ماست
تا و سرِاین جهان، زیر پرِاین هماست
دراین بیت بالا «عشق» به «هما» که همان پرندهی بلند پرواز است، تشبیه شده است. همان طوریکه هما نیز نظر به روایتهای فولکلوریک ما جهان را زیر پَر دارد، عشق هم وجود شاعر را در خود پیچانده و دغدغهی عمر شاعر شده است. دراینجا نیزازمیان چهار رکن تشبیه، تنها مشبه «عشق» و مشبهبه «هما» مذکور و دو رکن دیگر محذوف اند که تشبیه را بلیغ ساخته اند.
همان گونه دریادآوریهای بالا هم ذکر شد، زیباترین نوع تشبیه، تشبیه بلیغ و زیباترین نوع تشبیه بلیغ، اضافهی تشبیهی است وآن طوریست که بعد ازحذف دو رکن وجهشبه و ادات، مشبه و مشبهبه مضاف و مضافالیه قرارگیرند. مثلاً « تریاکِ تعصب » دراین بیت:
اینکه تریاک
تعصب، غیر آتش گل نگرد
یکسر از اندیشهی این کِشت بیحاصل برآ !
این بیت ازنظربلاغت و محتوا خیلی غنی است؛ دراینجا ابتدا شاعر« تعصب» را به « تریاک» تشبیه کرده است. تباهی و کُشندگی، صفت مشترک میان مشبه و مشبهبه بوده که هر دومحذوف بوده وعمق اندیشه و باریکبینی شاعر را نشان میدهد.
با اندکی دقت در مصراع نخست این بیت تشبیه دومی را نیز پیدا کرده میتوانیم و آن اینکه وقتی میگوید: « غیرآتش گل نکرد»، درواقع، « گُلِ تریاک » نیز در سرخی رنگ به «آتش» تشبیه شده است. یعنی گُل تریاک مشبه، آتش مشبهبه و باقی ارکان آن محذوف بوده که تشبیه دومی نیز بلیغ است. ازسویی هم، پیوند معنوی و تناسب میان واژههای: تریاک، گلِ تریاک، کشت، حاصل و کشتِ بیحاصل نوعی موسیقی معنوی درشعر ایجاد کرده است.
سوم ) از نظر زبانی
از آنجاییکه شعر حالت دگرون یافته یا شکل متحوّل و متعالی زبان است، پس یکی از بزرگترین کارکردهای شعر، در غنامندسازی زبانیست که شاعر به آن سخن میگوید؛ یعنی یک شاعر خوب باییست توسط سرودههایش پشتوانهیی باشد برای حوزههای زبانی بمنظور رشد زبانش. دراینجا میخواهم بصورت اجمالی در باره چند ویژگی زبانی غزلهای رهبین در مجموعهی « باغ دلتنگی » اشارهیی داشته باشم:
سطح نحوی ( فعل مُرکب )
« نیازکاشتن » و « نازچیدن »
چنان خراب حضور
تو گشتهام که سراسر
بهجز نیازنکارم، به غیر نازنچینم
« شمالیسرکردن » یعنی در وصف شمالی سرودن دراین بیت:
من آتش نا چیدهام،
انگور آفت دیدهام
این سوز و دردم میکُشد، باید شمالی سر کنم
ساخت فعل مرکب « خراسان گل کردن » دربیت زیر:
بیگمان ملک
خدا، در هر کجایی ملک ماست
لیک هرجا از وطن گویم، خراسان گل کند
ترکیبسازی
به کارگیری زبان مناسب در سرایش شعر، امریست قابل تأمل درامر شعر و شاعری. برای هر شاعر لازم و ضرور است که استعمال، انسجام و بافت واژهها را در جای مناسب شان و نیز خوش آهنگینی و نیروی تاثیر گذاری آنها را در نظر داشته باشد. استاد محمّد افسر رهبین از آن دسته شاعرانی است همهی امور مربوط به زیبایی شناسی شعر را رعایت نموده و سروده های وی از پهلو های مختلف تکنیکی در جایگاه ویژهی خود قرار دارد، یکی ازویژگی های زبانی در شعرترکیب های هنری است که در سراسر شعر های رهبین کاربرد دارد. چند مثال از ترکیبسازیهای او:
از واژهی « کوهدامن » ساخت ترکیب اضافهی تشبیهی « کوهدامن دل » دراین بیت:
به کوهدامنِ دل، تخم لاله کاشتهام
بیا که چشم برای حدیث بارانم
از واژهی « کُهدامن » ساخت ترکیب استعاری « دامن کُهدامن » دراین بیت:
از یاد رخش تا من، بالا زدهام دامن
در دامن کهدامن، گل چینم و گل چینم
ترکیب استعاری « کاکل سالنگ » دربیت زیر:
کی بود باغ زمستان بی تماشای خنک؟
برف ما در کاکل سالنگ معنی میشود
ترکیب استعاری « کنگینهی هوش » دربیت زیر:
کنگینهی هوش من، مینای خروش من
این خمرهی شعر تر، صهبای دگر دارد
« برداشتن » درمعنای گرفتن چیزی از جایی و « بر داشتن » گامی به عقب گداشتن و برگشتن تا کام
نبردارم، یک گام
نبردارم
من دست نمیگیرم، از حلقهی در یارا
که دراینجا « کام برداشتن » یعنی کام گرفتن و « گام بر داشتن » یعنی برگشتن و قدم را واپس گرفتن؛ که از رهگذر جناسها هم جناس مرکب بوده میتواند.
کابرد زبان محاورده
بحث در بارهی کاربرد زبان محاوره در شعر، موضوعیست گسترده و جالب، در گذشته ها ادبیات شناسان، به این امر چندان موافقت نداشتند و استعمال واژه های عامیانه و محاورهیی را در شعر، خروج از قلمرو زبان شعری میدانستند. اما از سدهی بیستم بدین سو کاربرد زبان محاوره در شعر مجال یافته و در این خصوص نظریه پردازان ادبی آرای موافق دارند. آنچه قابل تأمل است این است که شعر های محمّد افسر رهبین، غنی از واژه های زبان گفتاری یا عامیانه میباشد که همانا پشتوانهی اصلی زبان معیاری ما است. در این جا با آوردن چند نمونهیی از اصطلاحها و واژههای عامیانه در شعر های وی اکتفا میکنیم.
« کار و بار »
چون بستگان
کاریم، سرگرم کارو باریم
« سؤتفاهم » ای کاش! در کارها نباشد
اصطلاحات مخصوص رایج در شمالی مانند: « دوشاب »، « شدیار »، « رخنهی دیوار » و « کجاوه »
پخته شد انگور
دل، کو سبدِ یار کو؟ پر شده دوشابِ جان، کاسهی دیدار کو؟
ای بتِ کُهدامنی! باش اگر با منی ! با همهی جانکنی، حاصل شدیار کو؟
عشق کجاوه کش است، مولوی آتش است شمس
جگر تشنه کو، روح شرر کار کو؟
« پای لُچ »
در پی کنگینهی
انگور عشق
پای لُچ تا کوهدامن میروم
« پارسیوان » به معنای فارسی زبان:
ای کبک دری،
پارسیوان شکر پرداز
هنگامههای بلبلت بسیار کم پیداست
« طبق » کاسه غذا خوری، « چَپَر » وسیله
مالیدن خرمن گندم، « میده کردن » خورد کردن دانهی چیزی در ابیات زیر:
شعله بخر شعله بخر، شعله و زنگوله بخر در طبق جانت ازین، گوهر جانانه ببر
من چپر انداختهام، خوشه برانداختهام
میده بکن خرمن من، دانه ببر
دانه ببر
با توجّه به گفتههای یاد شده و با استناد بر گفته استاد واصف باختری میتوان گفت رهبین در صف نخستین غزلسُرایان نو شعر فارسی افغانستان قرار دارد که غزلهای او لبریز از تصویر پردازیهای رنگین و انباشته ازسوز ودرد است؛ امّا نه سوز و درد شخصی؛ سوز و درد تاریخی. افزون براین محمّد افسر رهبین در سرودن انواع شعر سنّتی چون مثنوی و شعر معاصر چون نیمایی و سپید شاملوار تجربهی پیروزمندانه دارد. سرودههای او آمیخته با انواع صُورخیالِ و تصویر پردازیهای بکروتازهییست که رنگینی و زیبایی شعر او را افزایش بیشتر داده است. تنوّع بهکاری گیری اوزانی با ترنّمهایی از نوع جویباری و خیزابی عروض فارسی، سبب سلاست و روانی شعر او شده است که بزرگترین نمونههای یادکردهای بالا را میتوان در دو گزینهی اخیر شعرهای او « علم گنج » و « باغ دلتنگی » مشاهده کرد.
منابع
- باختری واصف ( مصاحبهی تلویزیونی، با تلویزیون نور، بزرگداشت از محمّد افسر رهبین )، یوتیوب.
- ۲. رهبین محمّد افسر ( گزینهی شعری باغ دلتنگی )، انشارات امیر، کایل: ۱۳۹۷ خورشیدی.
- قویم عبدالقیوم ( مرور بر ادبیات معاصر دری ) انتشارات سعید، کابل : ۱۳۸۷ خورشیدی.
- کدکنی، محمّد رضا شفیعی ( موسیقی شعر ) انتشارات آگه، تهران: ۱۳۶۸ خورشیدی.
- ماحوزی مهدی ( ادبیات پیشدانشگاهی ) انتشارات زوّار، تهران: ۱۳۸۳ خورشیدی.