در میان شخصیت های جهان از دید من پیامبر خاتم، نسبت به همه گرامی تر و محمد در میان نام ها نیکو ترین همه است؛ به حقانیت او ایمان دارم به او هزاران هزار سلام و صلوات می فرستم، در زندگی از جناب ایشان سر مشق می گیرم و در روز رستاخیز به شفاعت او امیدوار هستم.
چرا نسبت به همه شخصیت های بزرگ تاریخ مقام و جایگاه محمد رفیع و مبارک است؟
کثیری از سیره نویسان به غزوات پیامبر تاکید می ورزند، از کاردانی و نبوغ جنگی پیامبر داد سخن می دهند، و از آن جناب به زبان امروزی یک جنگ سالار بزرگ ترسیم می دارند. لیکن من آشکارا می بینم که در تاریخ سرداران جنگی فراوانی اند، که از رهگذر جنگی پیامبر هرگز به پایة آن ها نمی رسد.
شماری دیگر از شمایل او می گویند، از خوبی روی و موی او حرف می زنند، از قدبالای او می گویند، اشعار سوز ناکی در این باره می سرایند. در حالی که به گواهی قرآن مجید پیامبر انسانی مانند سایر انسان ها بود و تفاوت چشمگیری در بلندی قامت و در پوست صورت با سایرین نداشت و اگر هم می داشت، به مقام او چیزی نمی افزود و گرهی از کارها نمی گشود. خوبروئی جز این که برای مصاحبان جاذبة ایجاد کند، چه ثمر دیگری می تواند بار آورد؟
در نظر پاره از نویسندگان، معجزات پیامبر مهم افتاده، به شرح و بسط آن ها تمایل نشان داده اند، آن اعمال فوق العاده را سند محکمی برای اثبات برتری مقام جناب پیامبر می انگارند، از دید من ظهور معجزات برای اقناع مشتی افراد خیره سر در همان زمان به وقوع پیوست است، خیره سرانی که از دیدن فضایل اخلاقی و کمالات معنوی محمد نا توان بودند، مگر به صدا آمدن سنگریزه یا به گریه افتادن ستون و یاهم سیراب شدن چندین تن از یک جام، چه معضلة از معضلات جامعه بشری را حل می کند؟ اندکی از پژوهشگران بویژه در سده های پسین به نظام اداری و تشکیلاتی محمد ابراز علاقه کردند و در این باب آثاری به یادگار گذشتند. این محققان خواسته اند، استعداد توانائی پیامبر را در امر اداره نشان دهند، اما هرگز چنین کوشش هائی اسباب قناعت مرا فراهم نیاورده است، زیرا اداره که در زمان خود به وجود آورد، نه منظم تر از دربار روم بود و نه شکوهمند تر از فارس، پس جاذبه پیامبر در چیست؟
آن چه گفته آمد، توانائی های فرعی محمد اند، نه کمال اصلی او. به عقیدة من آن چه محمآنا الله وانا الیه راجعون
خداوند بهشت برین را برایش نصیب بگرداندد را محمد ساخت، نه معجزات او بود و نه غزواتش. او مانند سایر انسان های روی زمین می خورد، می آشامید، خسته می شد، به خواب می رفت، شادمان می گردید، به غصه می افتاد، حرف اش را کسانی می پذیرفتند، عده هم رد می کردند، از مادر و پدری متولد گردید، عمر معینی را در این کره خاکی سپری کرد، و سر انجام به سن 63 سالگی به رفیق اعلی پیوست. آن چه محمد را نسبت به همه برگزیده ساخت و در دل میلیارد ها انسان جا داد، از این جهت نیست، که اثری هنری همچون تاج محل از خود به یادگار نهاده باشد، و یا ذخیره بزرگی از سیم و زر به میراث گذاشته باشد. کاخی او با پیام های خویش در عالم بشریت بنا نهاد که با هیچ اثر دیگر قابل مقایسه نیست، و هیچ ثروتی با آن همسری کرده نمی تواند. این پیام ها، خلعت پیامبری را بر تن او کرد و آتش عشق او را در جان من و ملیون ها انسان دیگر فروزان گردانید. ویژگی های پیام آن حضرت از این قرار اند:
یک: خدائی بودن
شاه بیت پیام محمد خدائی بودن است و این شاه بیت همة پیام جناب ایشان را سمت و سو داده است. رهروان صدیق حضرت محمد نماز، قربانی، زندگی و مرگ خود را از خدا می دانند. اگر چیزی در می یابند و یا توان اجرای امری را پیدا می کنند، آن را از فضل خداوند می شمارند و اگر به مشکلی گیر می آیند، و یا چیزی را از دست می دهند، ارادة خداوند را در آن دخیل دانسته و آن را آزمونی از جانب پروردگار می دانند. این گروه با یاد خدا سر سفره می نشینند، و با حمد و ستایش حضرت باری لب از طعام برمی گیرند، سفر و حضر شان، خواب و بیداری شان با یاد خدا و طلب معاونت از او آغاز می گردد. زندگی و حیات از نظر شان معنی و مفهوم مثبتی دارد؛ آن ها خود را از خدا می دانند و بسوی او در حرکت می باشند. اگر صدقة می دهند و یا در اجرای یک امر اجتماعی سبقت می جویند، دستگیری از مستمندان و رسیدگی به حال نیازمندان به لحاظ نوع دوستی صورت مساله است، معنی اصلی آن در نظر رهرو راستین محمد کسب رضایت خدای متعال است.
من بی خدائی را برسمیت نمی شناسم، آن چه وجود دارد، یک خدائی، دوخدائی، چند خدائی و همه خدائی است. آن هائی هم که اعتقادی به خدای واحد ولا شریک ندارند، به گونة دیگر این خلا را پر می سازند و به در بار دیگری سر خم می کنند، از همین روست که بسیاری از جامعه شناسان باور دارند “جوامعی بی شهر، بی قصر و بی تمدن در تاریخ وجود داشته، اما هرگز جامعة بدون معبد وجود نداشته است”. هر انسانی می تواند درک کند، که اعتقاد به توحید شایسته است، یا به ثنویت و تثلیث، باور به ذاتی حکیم نیکوتر است، یا به خدایانی مهمل و مبهم که کثریت گرایان به آن معتقد اند. ایمان به دو خدا و بیشتر از آن، انسان را به منابع متعددی وصل می کند و او را به سرگردانی روحی و روانی سوق می دهد. در بودیسم به مظاهری از خدا سر تعظیم فرومی آرند و از آن طلب آمرزش می دارند. در هندویسم بت ها و الهه های زیادی وجود دارد که شمار شان به 33 کرور می رسد و هر یکی از آن ها به امری می پردازند. و یک هندو پارسا باید خاطر همة آن ها را بخواهد، شما تصور کنید که در درون یک هندو چه اشوبی بر پا است! و یک بودیست برای اغفال خویش از چه حیله هائی استفاده می برد؟
یوسف قرضاوی در باب نیاز ایمان به خدا معتقد است: “خلا فطری اولیة در انسان وجود دارد که پر کردن آن نه از علم بر می آید، نه از فرهنگ، هنر و فلسفه و تنها چیزی که می تواند آن خلا را پر سازد و آن کاستی را جبران نماید، ایمان به خداست و بس”. ابن قیم در “مدارج السالکین” این موضوع را چنین شرح می دهد:
“در قلب، آشفتگی و پراگندگی وجود دارد که جز روی کردن به سوی خدا، آن را بسامان نخواهد کرد. و احساس تنهائی و بی پناهی موجود در آن را، جز انس با خدا زایل نخواهد ساخت، اندوه موجود در قلب را جز سرور خداشناسی و بسامانی صداقت در برابر پروردگار، از دل نخواهد برد. دغدغه و نگرانی قلب را جز، همیشه با خدا بودن و شتافتن به سوی او، به آسودگی خاطر تبدیل نخواهد کرد. در قلب زیانه های سوزناک و اخگرهائی از حسرت وجود دارند، که تنها رضایت به امر و نهی خداوند و خشنودی از مقدرات الهی و صبر همیشگی بر این روش تا هنگامة دیدار پروردگار چیز دیگری هرگز آن را فرو نخواهد نشاند. فقر و نیازمندی قلب را چیزی جز، دوست داشتن خدا، باز گشت به سوی پروردگار، مداومت بر ذکر او و اخلاص صادقانه نسبت به او جبران نخواهد کرد؛ چنین فقری حتی با همه ثروت دنیا از قلب زدوده نخواهد شد”.
ایدولوژی های عصر جدید مانند مارکسیسم و لیبرالیسم، انسان را بر کرسی خدا می نشانند، و کسب رضایت فرد یا جمعی را باعث رضایت خود می دانند، در چنین مکاتبی انسان پشتوانة ندارد، همه چیز به خودش منتهی می شود، لذا در مواقع بحرانی نمی تواند، به جائی تکیه کند. انسان بی خدا جز از پولیس از کس دیگر نمی تواند یاری بطلبد، از این رو معتقدان این مکاتب همیشه آسیب پذیر اند. در بهترین صورت، اگر کار خبری انجام می دهند، ذخیرة برای خود، حاصل نمی دارند، فقط تمجید و لبخند آن نیازمند و در جد اعلی اخذ تحسین نامه ها و گردن بند های فلزی که طی یک مراسم رسمی به آن ها اهدا می گردد، دقایقی دل او را به خرسندی می رساند و لیکن ساعاتی بعد انسان های کار ایشان خدائی نیست، دو باره حیرت زده و نگران بر جامی مانند. تنها در اعتقاد به توحید و ربانی بودن کار هاست که انسان آرامش واقعی را می یابد، از زندگی لذت می برد، در هر کاری؛ پیروزی یا ناکامی خود را صاحب دستاورد می بیند؛ زیرا به باور او ذاتی حکیم تدبیر امور را در دست دارد، او قصدونیت هر کسی را بخوبی می داند، و ذرة خیر و شر از نظرش پنهان نمی ماند. آن گاه که علامه سلجوقی به بحث ربانی بودن وارد می شود، به وجد می آید و از سرشادی ندا در می دهد، یا رسول الله! نمی توانم میان خدائی بودن و انسانی بودن کارها جدائی اندازم؛ زیرا در پیام نازنین تو چنان این دو با هم تاب خورده اند، که از خوردن، آشامیدن، خوابیدن، راه رفتن کار کردن، همسر گزیدن و همه و همه وقتی به نیت آن صورت گیرد، که انسان عبادت خدا را بجا آورد، خدائی به حساب می آید.
نازنین من! این نکتة از پیام تو بود، که ترا محمد ساخت، محبوب قلب ها گردانید و مرا و ملیون ها همچو مرا شیفته و شیدای تو گردانید. صلوات وسلام بر تو و یارانت باد!
دو. انسانی بودن
پیام هائی که محمد آورده اند، در عین خدائی بودن، دارای ویژگی انسانی هم می باشند ، و هیچ گاه این دو، در تضاد و تناقض باهم قرار ندارند.
دانای یونان، افلاطون انسان را حیوانی ناخن بهن می شمرد، وقتی نوبت به شاگردش، ارسطو رسید، انسان را حیوان ناطق تعریف کرد. در سده های پسین توماس ها بس با بدبینی به انسان نگریست و انسان را موجودی شرور و جنایت پیشه خواند. داروین زیر عنوان نظریه علمی میمون را جد اعلای بشر کنونی قلمداد کرد. ایبکور کمال انسان را در لذت جوئی آن دانست، عزت، شرافت و کرامت انسان در نظرش هیچ نیامد. قرن ها بعد جرمی بنتام در انگلیس آتش خاکستر شدة اپیکور را دوباره فروزان کرد، و شرح و تفصیلی بر لذت جوئی انسان نگاشت. بنتام خیر و سعادت انسان را، در لذت او دانست و برای آن واژة تجربی وضع بداشت ، و منفعت را برابر لذت قرارداد و از آن ببعد منفعت جوئی و سود طلبی در راس اهداف شیفتگان مکتب بنتام قرار گرفت. این مکتب پایه های فلسفی سرمایه داری را شکل داد، به توجیه از زر اندوزی پرداخت، بهره کشی از کار گران بیچاره را منطقی جلوه داد و سر انجام از رهگذر فکری راه را برای استثمار، استعمار و غارت افریقا، آسیا و امریکای لاتین هموار کرد.
هر برت اسپنسر یکی از دیگر از اندیشمندان غرب است، که جهان را محل کشمکش و در گیری دوامدار دانست. از نظر او درگیری و نزاع میان جانداران بویژه میان نسل آدمی امری اجتناب ناپذیر دانست. به باور او، آن یکی پیروز میدان می گردد، که نیرومند بوده باشد و بی هیچ کم و کاستی اسپنسر زور را حق شمرد، یاری به تهیدستان و از پا افتادگان را نهی کرد، و برای بقا در نظام هستی کسب قدرت را به هر شیوة ممکن توصیه کرد. گفته های این فیلسوف، ارزش های اخلاقی را لگد مال کرد، خدعه و قریب، ریا و دو روئی، بی رحمی و خود خواهی را تنها بخاطر باقی ماندن در صحنه، بشدت تقویت نمود، که در فرجام این نظریه پایة نظری رقابت تسلیحاتی، منفعت جوئی افراطی را در سطح فرد و اجتماع مساعد کرد.
محمد در تعریف انسان و ارتقای جایگاه او گامی را برداشته است، که فراتر از آن در تصور نمی گنجد؛ در پیام های محمد انسان “خلیفه” خدا معرفی گردید، خلیفة که خداوند از روح خود در آن دمیده و به بهترین صورت او را خلق کرده است و تاج “کرمنا” را بر سر او نهاده است. به انسان توان بهره برداری از مخلوقات را عطا کرده و قدرت تسخیر ماه و خورشید را به او سپرده است. در تعلیمات محمد، انسان هرگز خدا نیست، نیمة خدا هم نیست و ثلث خدا هم نیست، ولی بریده و تجرید شده، از پروردگار هم نمی باشد. خدا از رگ گردن به او نزدیکتر است، و هرچه بنده از او بخواهد، بی واسط می شنود، و چه بسا که پروردگار از انسان می خواهد، از او طلب کند، تا خواسته اش را اجابت کند. نیازی به “رهبان”، “احبار”، “پاپ” و امثال آن ها برای میانجی گری میان خدا و انسان نمی باشد. فریاد و استغاثه انسان را خدای سجان بی کم و کاست در می یابد. در دساتیر محمد، حیات فرصتی برای عبادت پروردگار از طریق ذکر، یاری رسانیدن به همنوعان، آبادانی زمین مناسبات مملو از مهر و محبت با دیگران می باشد هر مسلمان مکلف است تا با امکانات مادی و معنوی شان در این راستا دست به کار شوند.
در مسیحیت بخاطر گناه اولیة که بوسیلة آدم و حوا انجام یافته، همگان خود را مقصر می شمارند و به باور آن ها حضرت عیسی برای کفارة آن گناه به صلیب کشیده شد. در اسلام گناه هر کسی به دوش خودش می باشد و هیچ کس بخاطر جرم دیگری مجازات نمی گردد. از دید بودیسم جهان مالامال از رنج و درد است و کمال یک بودائی در آن می باشد، تا خود را از این رنج برهاند. در هر یکی از آئین های عصر حاضر، انسان به نوعی گرفتار و فاقد اراده و اختیار می باشد، به گونه مثال در مارکسیسم نظام اقتصادی بر سرنوشت انسان حکمرانی می کند، و نزد فروید، قوة جنسی است، که زمام امور انسان را بدست دارد، به باور بر تراند راسل، غریزة قدرت طلبی، زندگی انسان را شکل می دهد و همین گونه در نزد میشل نوکو و همفکرانش، این “گفتمان” است که همه چیز انسان را می سازد و انسان چیزی زیادتر از ابزار در دست گفتمان های خرد و بزرگ نمی باشد. در مقابل در پیام محمد، انسان در زندگی از آزادی و اختیار کامل برخوردار می باشد. ارادة خداوند به ارادة وی بستگی دارد، او برای تشخیص صواب از خطا به قوة نادرة عقل مجهز می باشد و ماموریت عمران و آبادانی جهان بعهده او سپرده شده است.
وقتی از انسانی بودن، پیام محمد سخن می رود، سخن از سرشت و چگونگی خلقت انسان فراتر می رود. در عصر کهن، خانواده هائی در خاور و باختر خود را از نسل خدایان می شمردند و با استناد به آن، جایگاهی دست نیافتنی برای خود می تراشیدند و بدان وسیله سرداری و باداری خود را بر سایرین مسجل می کردند. در هندویسم ، طبقات چهارگانة وجود داشت. وظایف هر یکی از آن طبقات در دنیا بر اساس مایة آفرینش آن طبقه مشخص می گردید. در هندویسم باور بر این است: توانای مطلق برای مصلحت جهانیان “براهمه ” را از دهان، “شترا” را از بازوها، “ویش ” را از ران ها و “شودر” را از پا های خود آفرید. و وظایف و تکالیفی را برای ایشان تعیین کرد تا امور جهان بچرخد: وظیفه براهمه آموزش “ودا” (کتاب مقدس) با تقدیم نذورات به خدایان و جمع آوری به کنترول صدقات بود. وظیفة شترا، پاسداری از هموطنان، پرداخت صدقه، نذر کردن، یادگیر ودا و صرف نظر از شهوت جنسی بود. “ویش” باید حیوانات را نگهداری کند و در پرورش آن ها بکوشد،کشاورزی و تجارت کند. شودرهم جز خدمت کاری این سه طبقه وظیفه دیگری نداشتند.
این قانون به براهمه، حقوقی بخشیده بود، که آن ها را در زمرة خدایان قرار می داد، و هر چه می خواستند، انجام می دادند و زمامدار را صلاحیت آن نبود، تا مانع آن ها گردد. اما طبقه کارگر مطابق نص این قانون، از حیوانات پست تر و از سگان خوارتر بودند. اگر کار گری تلاش می کرد، تا درکنار یک نفر روحانی بنشیند، پادشاه موظف است، او را احضار و نشیمن گاه وی را داغ کند. اگر ادعا می کرد که روحانی را وی آموزش داده است، روغن جوشان در حلق وی ریخته می شد و خون بهای سگ، گربه، قورباغه، کلاغ و جغد و مردی از طبقة کارگران با هم برابر بود. وضعیت زنان در همه جا ظالمانه بود، و آن چه که در هندویسم بر آن ها تحمیل می گردید، بسی رقت آور و وحشتناک بود
محمد در چنین اوضاعی پا به عرصة وجود گذاشت، او مایة اصلی همة انسان ها را بدون تبعیض از خاک دانست و جائی برای بهتری و کمتری ذاتی در میان ابنای بشر در میان نگذاشت. بر تبعیض های نژادی، قومی، زبانی و جنسیتی یکسره خط بطلان کشید. و همه را یکسان با لفظ “ایها الناس” مورد خطاب قرار داد، به سخن اقبال لاهوری؛
امتیــازات نســب را پــاک سوخت
آتش او این خس و خاشاک سوخت
دین، جان، مال و آبروی همه را محترم شمرد، و حقوق بنیادی انسان را بنا نهاد. در پیام محمد قتل یک انسان، بمثابة قتل تمام بشریت انگاشته شد و خون بهای نفس، بدون تبعیض دینی و جنسی و قومی، نفس خوانده شد. محمد آشکارا اعلان کرد، که هیچ جبر و اکراهی در دین و عقیده نیست. حریم معابد ادیان دیگر را محترم شمرد. دستور خوشرفتاری با زیردستان، و همدردی با همسایگان، احترام به بزرگان و شفقت با کودکان به وسیله او به جهانیان داده شد، محمد به پیروان خویش ندا در داد، که از نیازمندان فارغ از تعلقات دینی و قومی شان دستگیری کنند، و به برادر خود آن را بخواهند ، که به خود می خواهند، بنابر این، بی جهت نیست، که مولانا نورالدین جامی در حق محمد گوید:
نسخة کونین را دیبـــاچــه اوست
هر دو عالم بندگان و خواجه اوست
سرور و سردارمن!
نمی دانم، این هیولاهای با یال و دم که امروزه با تمسک به آئین و شریعت تو، جهان را به آشوب کشیده مسلمانان را به مصیبت های باور نکردنی سر دچار کرده اند، از کجا تغذیه کرده، و در کجا پرورش یافته اند؟
سه: جامع بودن
جامع بودن پيام محمد در سه سطح قابل بررسي است: (1) در سطح فرد (2) در سطح جامعه و (3) در سطح دنيا و آخرت.
فرد انسان در نگاه عده بخاطر نطق و گويندگي اش مهم افتاده است، از ديد شماري ديگر اراده و اختيار انسان ارجمندتر آمده است، از اين رو نزد فيلسوفان ليبرال آزادي انسان در راس ارزش هاي ديگر زندگي جا داده شده است. عقل گرايان، عقل آدمي را مقدم تر و والاتر از ساير پهلوهاي زندگي انسان شمرده اند، و در اين باب سخن زيادي در درازناي تاريخ رفته است. فيلسوفان اشراقي و عارفان به شهود يا نيروي دروني انسان توجه شان را معطوف داشته و از آن رهگذر به انسان نگريسته اند. انديشمنداني هم هستند، كه يكي از غرايز انساني را برجسته دانسته و كليه فعاليت هاي آدمي را بر محور آن به تحليل گرفته اند، مانند غريزه حب مال و جاه، غريزه شهوت پرستي غريزه شهرت طلبي غریزه زیبائی پسندي و نظاير آن ها. طرفداران برتري غرايز انساني نقش عقل را در حد يك كارمند چشم بسته در اختيار عقل كاهش داده اند، كه جز خدمت كردن به غرايز كار ديگري ندارد. در سده نوزدهم اگوست كنت فرانسوي مكتب جديدي را بنا نهاد و نام آن را پوزيتويسم گذاشت. که در پارسي به اثبات گرائي يا فلسفه تحصلي ترجمه شد. در اين مكتب مباحث به دو دسته علمي و غير علمي تقسيم گرديد. مباحث علمي به مسايلي گفته شده، كه آزمون پذير بوده باشند، و آن چه مورد آزمايش و تجربه قرار نمي گيرد، مباحث غير علمي نام گرفت، كه ارزش مطالعه و بررسي را ندارند بنابراين در اين مكتب، حواس پنج گانه مرتبت بلندي نسبت به ساير ظرفيت هاي انساني پيداكرد. بر پایه برداشت هاي افراطي تري از این مكتب، هستي به موجودات قابل حس محدود گرديد، علوم طبيعي در مقام نخست قرارگرفت و ساير علوم نيز براي كسب اعتبار روش هاي علوم طبيعي را در پيش گرفتند.
جامعيت پيام محمد در اين است، كه در آن انسان “عالم كبير” خوانده شده است، بدين معني كه هر فرد انساني به تنهائي پيچيدگي هاي تمام جهان را دارا مي باشد، فروكاستن ابزار شناخت انسان در حد يك غريزه، عقل، شهود يا حواس نا ديده گرفتن كمال انساني و چشم پوشي از پهناي انسانيت مي باشد. محمد آمد، به همه استعدادها و توانائي هاي انسان ارزش و اعتبار قايل گرديد. و هيچ كدام را به نفع ديگري ناديده نگرفت همة اين استعداد ها در كنارهم، انسان را ساخته اند و براي سامان دهي يك حيات نيكو همكاری مشترك آن ها مي تواند،كار ساز باشد، تجارب بشري ثابت كرده است، كه يكسو نگري و كم بهادادن به يك نيرو، زندگي انسان را به بيراهه مي كشاند.
تمام اديان از بي موازنگي متاثر اند يا به فرد تاكيد كرده ويا جانب اجتماع را به گونة مثال در مسيحيت چيزي بنام اداره و سياست وجود ندارد. و دساتیر ساير اديان شرقي همچون هندوئیسم ، مهندوئیسم ، بوديسم و آئين كنفيسوس به تنظيم امور فردي خلاصه گرديده است، و اين درحالي است كه محمد هم درر نقش رسول که وظیفه اش رساندن پیام الهی به مردم بود، عمل کرد و هم رهبری سیاسی و اداری مردم را بدوش کشید، همان گونه که میان دین و سیاست پیوندی ناگسستنی بر قرار کرد، رابطه فرد و جامعه را متوازن گردانید. در كنار عبادات شخصي، مسوليت هاي اجتماعي را متوجه مسلمانان گردانيد، كه اين پيوند در كليه مناسك اسلامي اعم از نماز، روزه، زكات و حج موج مي زند. و از همين جا است كه با بانگ رسامي گويم. پيام محمد، جامع ترين پيام هاست.
در نماز جماعت، هم عبادت فردی و راز و نیاز نماز گزار با الله وجود دارد، وهم-اگر با جماعت ادا شود، احوال گیری از دیگران را فراهم می دارد. افزون بر آن باعث پاکیزگی ظاهر هم می شود. گر چه مقصد نهائی جلب رضایت خداوند است، در پهلوی آن گرد آمدن در مسجد نماز گزاران از اوضاع منطقه باخبر می شود. به همین منوال در ادای زکات و رفتن به زیارت بیت الله پهلوهای چندگانة را می توان مشاهده کرد. علی عزت بیگوویج رئیس جمهور پیشین هرزگوین چند پهلو بودن وجامع بودن تعلیمات اسلامی را بیان می دارد. او در نماز های پنج گانه، گونة از تمرین و ورزش بدنی را هم می بیند و انجام آن را برای صحت مفید می شمارد. با استناد به روایات تاریخی، صفوف منظم نماز افزون بر اثرات روانی آن، وجود نظم و دسپلین را در میان مسلمانان باز تاب می دهد. بیگوویچ با مراجعه به تاریخ می گوید، آن گاه وضو برای ادای نماز واجب گردید، بشر در کثافت غرق بود و بیماری بر همه جا سلطة خود را گسترده بود، از در و دیوار معابد سایر ادیان بوی گند و تعفن می بارید. برای نخستین بار در جامعة بشری در کنار مساجد مسلمانان به منظور پاکی و ظهارت آبریزها ساخته شد و آهسته آهسته سایر اقوام به تقلید از آن پرداختند.
صلاح الدين سلجوقي وقتي به اين پيوند بر مي خورد، بازهم سر عجز پيش مي كند و مي گويد، يا رسول الله! من نمي توانم، در عباداتي كه تو فرموده اي، ميان حصة فردي، پهلوي اجتماعي و جنبة الهي آن تميز قایل شوم، از بس كه با هم هستند. اين مساله در سطح بزرگ تري هم قابل بررسي است، و آن نسبت ميان دنيا و آخرت است. يك محقق به سهولت در مي يابد كه درميان اديان و مكاتب فكري و فلسفي تنها اسلام است، كه ميان دنيا و عقبا ساز گاري آورده است. پيروزي دنيار را مقدمة پيروزي در آخرت به حساب مي آورد. توانائي جسمي و مالي را به ستايش مي گيرد، پاكي و نظافت بيروني را در رديف پاكي درون قرارداده و از آن تمجيد مي دارد. و چه بسا كه اداي پارة از احكام اسلامي مانند زكات و حج را به توانائي مالي وابسته مي سازد.
يا رحمته للعالمین! تو جامع خير و زيبائي هستي و سعادت اين سرا و آن سرا در بغل مبارك توست و جز تو لغزيدن به پاي ماديت و افتادن به دام هاي هوا هوس است. هر كه ترا دارد، چه ندارد و هر كه ترا ندارد. بيدل چه نيكو سروده است:
سينه به مهرش گمار، از كف خالي چه غم؟
گوهر و زرنيست كم، در بغل اســت
چهار: جهاني بودن
اقبال زندگي محمد را حد فاصلي ميان دنيا كهن و دنياي جديد مي داند. به عقيده وي در دنيای كهن بشر دوران كودكي خود را پشت سر مي گذاشت ، نيروي عقل او رشد نكرده بود، به ياري غريزه اش راه زندگي را مي پيمود، لذا در هر دوره پيامبري از جانب پروردگار ماموريت مي يافت، تا قومي را رهنمائي كند و راه نيك و بد را به آن ها بنماياند. محمد درود و سلام بر او باد، در زماني پا به عرصة گيتي نهاد، كه بشر دوران كودكي خويش را طی کرده بود، عقل اش به كمال رسيده و توان رفتن به پاي خويش را يافته بود، از اين رو محمد، آن فرستاده بر حق الهي بود، كه پس از اداي رسالت اش، سلسلة پيامبري پايان يافت و ديگر جائي به فرستادة بعدی باقي نماند، بدين ترتيب محمد از رهگذر زماني در جائي ايستاده است، که جهان قديم و دنيا جديد را پيوند مي زند و ميان غريزه و عقل هماهنگي به میان مي آورد.
از نظر اقبال ختم نبوت، به معني بي نيازي انسان به دين و دستاتير الهي نمي باشد، بل اين نيازمندي هم چنان پا برجاست؛ اما بشر به آن حد از توانائي و بالندگي در زندگي خويش رسيده بود، كه خود مي توانست، بر پاية اصول پيام الهي، در مسايل فرعي از عقل خويش بهره گرفته، دست به اجتهاد بزند و راه خود را پيدا كند، از همين رو است كه در قرآن به عقل اعتماد صورت گرفته و اجتهاد در اسلام به عنوان يك اصل پذيرفته شد، و نبود پيامبران حي و حاضر را در ميان اجتماع بشري جبران كرد.
نظر اقبال در باب رسالت محمد يكي از عميق ترين سخنانی است، كه تا هنوز در مورد ختم نبوت گفته شده است. در این فرا زماني و جهاني بودن رسالت محمد تبیین می شود، كه يكي ديگر از ويژگي هاي آن مي باشد. عبدالكريم سروش براي آن كه مقصد و غایه اصلي ختم نبوت را روشن كند، شرحي زيبا و دلكش زير عنوان “بسط تجربة نبوي” ارائه داشته است. از ديد او فرا زماني و جهاني بودن پيام محمد، آن گاه حفظ مي ماند و اجتهاد گران زماني مي توانند ادامه دهنده راه و رسم محمد بوده باشند، كه با همة پيام بر خورد يكسان نداشته باشند، عرضيات را از ذاتيات دين تفكيك كرده و به “ترجمة فرهنگي” پيام دين بپردازند. به باور سروش، اصرار و پافشاري براي تحميل زبان عربي، عادات و سنن عهد بعثت بر همه مسلمانان، كاري در واقع خلاف روح رسالت محمد است؛ به سخن ديگر چشم پوشي از زبان ها، عادات و سنن طوايف گوناگون و همه را غير اسلامي شمردن و تنها بر يك زبان و فرهنگ چسپيدن، با همه شمولي پيام محمد منافات دارد و محمد را درحد پيامبر يك قوم و محدود به زمان معين تقليل دادن است.
قرآن شهادت مي هد كه پيامبران گذشته، ماموريت شان رهبري و هدايت يك قوم بود، از همان جهت بنام پيامبران قوم خاصي شهرت يافتند، ليكن محمد، همة بشريت را در نظر دارد، تنوع و تعدد گروه هاي قومي را محترم مي شمارد و به همه خرده هويت ها غرض شناخت ارج مي نهد، اما معيار برتري را در ميان آن ها تقوا و پرهيزگاري مي داند. محمد به جاي قوميت، از امت سخن مي گويد، همة مردم را مخاطب قرار داده كه خود مصداق جهاني بودن رسالت آن جناب است. پيامبران ديگر، معجزاتي از جنس عصا، شتر، گشوده شدن دروازه هاي بستة قصر فرعون مصر، سرد شدن آتش، و كشتي نجات و نظاير آن داشتند كه براي مردم همان محل مفید و قابل رويت بود، محمد كه رسالتي جهاني دارد، و رسالت اش همه زمانه ها را فرا مي گيرد، معجزة از جنس كتاب آورد، كه از يكسو همه نسل ها پيام اش را بطور يكسان در مي يابند و هم ارزیابی آن بسي سهل و اسان است. در مدح حضرت ايشان سعدي گويد:
کلیمیكه چرخ فلك طور اوست همـه نـورها پرتو نور اوســت
يتيمي كه ناكرده قرآن درســت كتب خانة هفت ملت
پنج: واقع نگري
مراد از واقع نگري در اين بحث نه واقعبيني (رئاليسم ) در امور سياسي است، كه نسبت به ذات انسان نگاه بدبينانه دارد، و پاية كار خويش را بر قدرت و توانائي مادي استوار مي سازد و نه هم تجربه گرائي است ، كه جهان هستي را به جهان ماده تقلیل مي دهد، منظور از واقع نگري در اسلام، سه ويژگي است كه به اسلام انعطاف مي بخشد و از جمود و تحجر بر حذر مي دارد.
1. آسان گيري و رفع حرج: در پيام محمد، تكليف هر كسي در حد توان وطاقت اش است، و بالاتر از آن، بكس تكليفي مقرر نشده است . انسان موجودي عاري از سهو و خطا فرض نشده، بل محمد از مومنان خواسته است، در صورت انجام خطائي، به توبه رو آرند و از كردة خويش اظهار پشيماني كنند. كوتاه اين كه محمد چنان سخت گيري را منع مي دارد، که حتي براي رعايت حال ضعيفان از قرائت آيات طولاني در نماز اصحاب خويش را نهی كرد، و در همه جوانب آسان گيري و سهولت را مورد تشويق قرار داد.
در نگاه محمد، انسان موجودي داراي دو بعد آسماني و زميني است، كه يك پهلوي او مملو از قوت و نیرو مي باشد، و پهلوي ديگرش به ضعف و كاستي ميل دارد، از اين رو در احكام و دساتير اسلامي، حالات ضعف و درماندگي انسان ها رعايت شده است، مانند سن و سال، مسافرت، بيماري، حالت مدني و نظاير آن ها؛ در نبود آب، تیمم جاگزين وضو مي شود، در حالت سفر و بيماري به اداي نماز هاي فرض اكتفا مي گردد، اين ويژگي پيام محمد در مورد ادای روزة ماه رمضان و ساير احكام اسلامي عموميت دارد.
2. رعايت شيوة مرحلة و تدريجي: پيام آسماني اسلام، در مدت 23 سال از منبع وحي به تدريج صادر گرديد؛ نخست مباحث مربوط عقيده از جمله توحيد، نبوت و معاد و سپس مسایل مربوط اخوت و برادری میان مسلمانان و رفع تبعيض ميان آن ها مطرح شد، تا نوبت به احكام عبادي مانند نماز، روزه و زكات رسيد. حرمت شراب، مراحلي را پيمود مدتي به طول انجاميد، به گونة كه نخست نفع آن از زيانش كمتر خوانده شد، سپس در حين مستي اداي نماز ممنوع قرار گرفت و در مرحلة سوم شراب، نجس و عمل شيطاني اعلان گرديد و نوشيدن آن قدغن شد. در مورد اعادة حقوق زنان و برده ها شيوة مرحله به مرحله و تدريجي نيز بكار رفت. و در واقع تهدابي براي كسب حقوق و آزادي هاي شان نهاده شد، تا در آينده تقويت گردد.
كساني هستند، كه چند همسري را در اسلام به عنوان يك دستور زن ستيزا نه وانمود مي سازند، كه به عقيدة نويسنده، اين نظريه، از عدم واقعبيني آن ها نشات مي كند، و در حد يك شعار ميان تهي باقي مي ماند، زيرا چند همسري در اسلام به عنوان يك فريضة ديني نيست، بل اصل بر تك همسري است و اسلام نه آن كه دستور حرمسرا سازي داده باشد در حالات استثنائی بجای افتادن به دام گناه يا محروم بودن از فرزند، و سر پرستي از زنان محروم و درمانده راهي براي نجات باقي گذاشته و چند همسري رامباح كرده است. همين دسته بر قواميت مرد بالاي زن نیز خرده مي گيرند، و آن را خلاف عدالت مي شمارند، اما اين عده غافل از اين اند كه قواميت مرد بر زن درطول سده ها بدست آمده است. و براي تغيیر نظام اجتماعی سالهاي مديدي در كار بوده، تا نظام جديدي جاگزين آن گردد. ناديده گرفتن اين نكته به فرو پاشي خانواده ها مي انجاميد، كه در نتيجه به جاي آرامش و سعادت در خانواده ها، به فروپاشي آنها منجر مي گرديد، و طعم تلخ آن را بيشتر زنان مي چشيدند. افزون بر آن در قران مجيد، قواميت مرد در خانواده بخاطر نقشي است كه او در تهية نفقة خانواده ايفا مي كند، هرگاه اين نقش به دوش زن افتد، با التبع آن، مسالة قواميت نيز تغیير مي يابد. در همين رديف منتقدان، وضعیت فرهنگي و اجتماعي حاكم بران زمان را ناديده گرفته و از سر عيب جوي مي گويند، چرا اسلام نظام برده داري را لغو نكرد؟ در حاليكه واقعیت اين است، كه اسلام برده داري را لغو كرد، ولي بدليل مساعد نبودن وضيعت اجتماعي مدت اجراي آن به درازا كشيد، ورنه محمد، راه هاي زيادي را براي آزادي برده ها از يوغ اسارت باز كرد ومسلمانان را بدان امر ترغيب داشت. يك بار بانديشيد، اگر نظام برده داري مانند. ايمان به نتان ممنوع می شد، رهائي يكبارگي آن همة برده بي نان و بي نوا آیا آشوبي بر پا نمي كرد؟ و مصايب سنگینی بر برده ها بار نه مي آورد؟
3. كوتاه آمدن از آرمان هاي بلند و پذيرفتن واقعیت موجود به هنگام ضرورت: محمد پيامبر عدل و داد است، تا رسيدن به بلند ترين قله هاي عدالت دستور داد، ولي اگر مسلمان ميان دو زيان قرار گرفت، دستور محمد اين است كه جانب زيان كمتر را برگزيند و يا اينكه هرگاه در وضعیتی قرار گرفت، كه يك سو آشوب و بي نظمي سراسري بار مي آورد و جانب ديگر قبول حاكم فاسد قرار داشت. سكوت در برابر حاكم فاسد، ترجيح مي يابد. براي اين كه از خونريزي و كشتار پيشگير صورت گيرد، از فساد شخص حاكم چشم پوشي مي شود. تلاش براي اقامة عدالت صد درصدي در يك كشور از وجايب اسلامي هر مسلمان است، اما اگر شرايط به گونة بود، كه تا رسيدن به عدالت صددرصدي، عدالت بيست درصدي باید پذيرفته شود، دستور محمد همين است، كه اين نقد ردنگردد و براي دستيابي به اهداف بهتر تلاش ادامه يابد. بر اساس همين اصل اسلامي، تلاش آن هائي كه در سراسر جهان در پي استقرار نظام اسلامي به یکبارگی اند، و اندكي از آن پائين نمي آيند، غير واقعبینانه و خلاف روح پيام محمد مي باشد.
واقع نگري پيام محمد بدين معني است، آن جناب ميل و خواست هاي غريزي انسان را مد نظر دارد، خوردن آشاميدن، تفريح كردن را مباح مي خواند، به ذوق و سليقه هاي مختلف انسان ها قدر مي نهد، و هيچ گاهي در خوردن و نوشيدن و امثال آن چيزي را بر همگان تحميل نمي دارد، در چهار چوب رعايت اصل اجتناب از حرام، مسلمانان را مي گذارد، تا سرگرمي و تفريح مباح داشته باشند، و بدون اسراف اسباب آرايش و زينت را بكار بندند. علاو بر آن، بر اساس اصل واقع نگري در حق زنان تبعيض مثبت بكار مي رود، و زنان در استعمال آسباب آرايش و زيورات دست باز تری نسبت به مردان می یابند.
محمد به امنيت و آشتي دل بسته است، قتل را پس از شرك به خداوند متعال بزرگترين گناه مي داند، عزت و آبروي هر انساني را به قدر خونش مهم مي انگارد، اما زندگي بشر، نشان مي دهد، عدة جنايت كار و حق ناشناس در هر جامعة وجود دارد و اين عده گاهي در پي آن اند، تا نظم و آرامش اجتماع را بر هم بزنند، براي حراست از حريم امنيت و ثبات جامعه، تعزير و قصاص را مشروعيت مي بخشد. این همه بیانگر این است، که اسلام، یک طرح فیلسوفانه نیست که از آرمان های دست نیافتنی سخن گوید، بل دینی است، سازگار با واقعیت های بشری که در هر مورد راه حلی در نظر گرفته است.
بار الها! ما را در زير لواي حضرت او محشور بگردان، حضرتي كه جامي در مدح او سروده است:
يا صاحب الجمال و يا سيد البشر من و جهك المنير لقــد نور القمر
لا یمکن الثنا كمـا كــان حقك بعد از خدا بزرگ توئي فصه مختصر
شش: اعتدال و ميانه روي
ارسطو فضيلت را حد وسط دو رذيلت مي داند، او در اخلاق نيكو ما خوسي در این باب با تفصيل سخن گفته است بسیاری از دانشمندان اين سخن ارسطو را پذيرفته اند و با مقياس او به بررسي و ارزيابي ارزش ها مبادرت ورزيده اند. ارسطو مي گويد، شجاعت به عنوان يك فضيلت اخلاقي در ميانة جبن و تهور قرار دارد، سخاوت در وسط ولخرچي و خساست و قناعت در بين حرص و كاهلی واقع است،…
در قرآن کریم، امت محمد “امته وسطاً” توصیف گردیده است. سید قطب در بارة آن می نویسد: “… ملت مسلمان ملت وسطی است با تمام معانی که وسط دارد، چه از وساطت به معنی حسن و فضل باشد، یا به معنی اعتدال و میانه روی یا به معنی وسط مادی حسی… میانه روی است در جهان بینی و اعتقاد … مبانه روی است در اندیشه و احساس … میانه روی است در اين که زندگی را در دست قانون سازی و تنبیه سازی رها نمی سازد، بلکه قلوب و ضمایر را نیز به وسیلة رهنمود کردن و پاکیزه داشتن بالامی برد … و میان این و آن آمیزش و اختلاط به میان می آورد … ملت میانه ای در مکان، در ناف کرة زمین و در میانه ترین سرزمینهای آن … ملت میانة در زمان… به گونه که بشر روزگار کودکی را پشت سر می نهد و دورة رشد عقلانی را می یابد. در وسط گذشته و آینده می ایستد…”
برپایة برداشت سید قطب از امت وسط، میانه بودن پيام محمد در تمام بخش ها از عرصة عقيده و ايمان گرفته تا بخش هاي اخلاقي، اقتصادي و نظام سياسي قابل درك و شناخت است، به گونة مثال يكتا پرستي كه اسلام بر آن تاكيد دارد، در ميان بيخدائي و چند خدائي و همه خدائي قرار دارد. در هندویسم، پلورالیسم و پانته ایسم ره افراط پیموده، بر عکس بودیسم، جینسم و مارکسیسم ره تقریط را برگزیده، آن چه در این وسط موقعیت دارد، اسلام است، که یکتاپرستی را تجویز داشته است. در اسلام، هستي يك حقيقت مسلم و انكار ناپذير است،درحالي كه در دو جانب آن باور به موهوم بودن هستي و باور به محدود بودن هستي به جهان ماده قرار دارد.
نزد پارة از مكاتب جديد، انسان در جائی قرار دارد،كه مقام خدائي يافته، همه چيز طبق ميل و خواست انسان انجام مي پذيرد، و در مقابل مكاتب ديگري هم اند، كه انسان از نظر آن ها به مجبوريت هاي ديني، اقتصادي و اجتماعي سر دچار مي باشد، پيام محمد در ميانة اين دو ديدگاه قرا دارد، كه انسان را بنده خدا مي داند، اما بندة داراي كرامت و صاحب اراده و اختيار. بعضي از اديان در حق پيامبران چنان ره افراط مي پيمايند، كه به آن ها مقام خدائي مي بخشند، و عدة ديگر از اساس وجود پيامبران را تكذيب مي دارند، اما اسلام راه ميانة را بر گزيده است، كه در آن، پيامبران، به عنوان بنده و رسول خدا شناخته شده اند و از لحاظ صورت ظاهري از ساير انسان ها تفاوتي ندارند.
يوسف قرضاوي در كتاب “ويژگي هاي كلي اسلام” به ميانه رو بودن اسلام پرداخته داده است، وي بدين باور است، ايده اليست هاي افراطي و انار شيست ها، انسان را موجودي فرشته خومي دانند، كه از سراپاي آن خير و نيكو كاري مي بارد، به باور آن ها حكومت ها اسباب شرارت و جنایت را در ميان بشريت فراهم مي سازند و نبود حکومت، زمينه خير و سعادت انسان ها را مساعد می کند، در جهت مقابل آن ها، واقعگرايان تندرو، صف کشیده اند که سرشت انسان را با شرارت آميخته مي بينند، بر اساس این طرز دید، به منظور، تامين نظم و آرامش بايد با قدرت عمل شود و دولت نيرومند برای سرکوب رعیت برپا گردد. در اين میان اسلام، انسان را داراي طبيعتي دوگانه مي داند كه ساختار وجودیش مركب از مشتي خاك و نفخة از روح خدا است، تركيبي است از علم و جهل، شهوت پرستي و خدا جوئي، از اين رو سعادت انسان از طريق شكنجة جسم و زار كردن بدن بدست نمي آيد، آن گونه كه بودائي ها يا غارنشینان مسيحي پيشه مي كنند. در رويكرد محمدي، زندگي نه زنداني است كه انسان به عنوان مجازات در آن محكوم شده باشد و نه گران باري است، كه حمل آن اجباري باشد، بلكه نعمتي است كه براي آن شكر و سپاس خداي سبحان بجا آيد. ماده گرايان، كه زندگي را در خورد و نوش مي بينند و فراتر از آن زندگي براي شان معني بیشتر ندارد، به جانب تن پروری محض اتحراف يافته اند، از نظر محمد، انسان، ترکیبی از جسم و جان، ماده و معناست و براي رشد انسان تقويت هر دو جانب ضرور مي باشد. از همین رو، دنیا و آخرت ارزشمند اند و از اهميت هيچ يك از دو طرف چشم پوشي صورت نگرفته است.
محمد با پيام آسماني خويش، اساس معتدل و ميانة را گذاشت، كه در آن فردگرائي مطلق و جمع گرائي افراطي نكوهش شده است. در اين پيام از هر دو جنبه فرد و اجتماع ترکیبی به میان آمده است و رعایت حال هر دو جانب شده است؛ به گونة كه خون، مال، آبرو و حیثیت فرد در اسلام محترم است، هر فرد داراي آزادي عقيده و بيان می باشد، هر كس مسووليت هاي خود را هم در دنيا وهم در آخرت به دوش دارد و هيچ كس نمي تواند، زير نام اعتقاد به جمع گرائي از مسووليت هاي فردي خود شانه خالی كند. از دیگر جانب؛ هر فرد باید در مواقعي براي دفاع از مردم، آمادة جان نثاری و صرف مال خود باشد، افراد فقير و تهيدست جامعه در مال و دارائي اشخاص ثروتمند حق دارند و بايد از سوي متمولين پرداخته شود، و زير نام مالکیت فردی نمي تواند، از پرداخت اين حق ابا ورزد، پرداخت ذکات و صدقه از همین باب اند، رعايت اصول اخلاقي، عقايد و آزادي هاي هر جامعه براي هر مسلمان يك امر لازمي است.
در آئين موسي، مبارزه و سياست موج مي زند، و در دين عيسي خودسازي و گوشه گيري از سياست چشمگير است، اما محمد به كار و فعاليت پرهيزگارانه در ميان مردم سفارش داد. در هلوی دستور نماز، دکر خدا که به خود سازی انسان تعلق می رساند، هر مسلمانی را نیز در برابر مردم مسول خواند، امر بمعروف ونهي از منكر را از بهترين عبادات نام نهاد. در انجيل آمده است: “دشمنانتان را دوست بداريد… به آناني كه نفرين تان مي كنند، آفرين بگوئيد… اگر كسي به اين صورت تان سيلي زد، صورت ديگرتان را پيش كنيد… واگر كسي پيراهنت را دزديد، تنبانت را هم به او بده” اين هم يك دين است، ليكن محمد آمد، همان گونه كه از ظلم و ستم بشدت نكوهش به عمل آورد، و جزاي سنگيني را به ستمكاران وعده داد، ستم پذيري را نیز بشدت نهي داشت و به مسلمانان دستور اکید صادر کرد، كه نه ظلم كنيد و نه ستم پذير باشيد.
اين است، پیام سرور و سردار ما که میانه روی را در زندگی به ما آموخت. اقبال كه عاشق محمد است، وقتي اين همه باريكي ها و لطافت ها را مي بيند،از شرم آب مي شود و از روي عجز از ديدن محمد به خجالت مي افتد،از پروردگار با عجز و نياز مي طلبد:
تو غني از هر دو عالم، من فقير روز محشر عذر هاي من پذير
گر حسابـم را بگيــری ناگـزير از نگـاه مصطفي پنهـان بگير
هفت: شفاف و واضح بودن
از امتیازات بزرگ، هر آئینی واضع بودن پیام آن است، تا خاطبان به درستی معنی و مفهوم آن را دریابند و حین اجرای احکام دچار زحمت نشوند. برای بیان این موضوع، دنبال کردن مساله به صورت مقایسوی بهتر از هر طریق دیگری می تواند، مفید و سازگار تمام شود.
ایمان به خدا از پیچیده ترین مسایل اعتقادی است. در اسلام، ایمان به خدای یکتا بنیاد و اساس همه مسایل دیگر را تشکیل دهد. در پیامی که محمد با خود آورده است خدا به “لیس کمئله شی” توصیف گردیده، و در جاهائی به ذات الهی “ید”، “وجه”، “نفس” و “استوی علی العرش” نیز نسبت داده شده است. شیخ اکبر در فصوص الحکم در این باره می نویسد، علت این که نوح نه توانست، اکثریت قوم خود را به سوی خدا بکشاند و در کار دعوت توفیق زیادی نداشت، این بود، که در آئین نوح، خدا، ذاتی وصف ناپذیر بود. این ویژگی موجب شد، تا مخاطبان نتوانند، پیام نوح را دریابند وبه قناعت برسند، لیکن در پیام محمد، این کاستی مرفوع شده دست؛ باری تعالی در حقیقت ذاتی فراتر از عقل، احساس، و هم وشهود است، اما برای در خور فهم شدن آن، صفت هائی به آن داده شده، تا تودة مردم بتوانند، تصوری از آن پیدا کنند، و به مشکل قوم نوح رو برو نگردند.
این سخن شیخ اکبر، گره یکی از غامض ترین مسایل اعتفادی را می گشاید و در حقیقت یکی از اصول، آئین محمدی را که واضح بودن است، به میان می گذارد. روشن بودن پیام محمد در همة بخش ها اعم از بخش اعتقادی، بخش اخلاقی و مراسم تعبدی نمایان است. شیوه ها و راهکار هائی که برای تطبیق پیام محمد، در نظر گرفته شده، شفاف و عاری از ابهام می باشد. به گونة مثال؛ در زمینة اعتقادی، ایمان به خدا، ایمان به پیامبران الهی، اعتقاد به فرشتگان و باور به زنده شدن پس از مرگ، پایه های اساسی ایمان یک مسلمانان را می سازد. آن گاه که مسایل اعتقادی اسلام در کنار، اعتقادات سایر ادیان مانند یهودیت، مسیحیت، آئین زردشت و هندوئیسم… نهاده شود، روشنی جانب اسلام فوق العاده است. در مسحیت موضوع سرنوشت عیسی، موضوعی حل ناشدة است، هندوئیسم در فهم مبدأ نخستین گیر افتاده است، و باور هائی که میان هندوان وجود دارد، فاقد نظم و انسجام می باشد. و دین شناسان هندوئیسم را به جنگلی تشبیه می دارند، که درختان آن از هیچ نظم و ترتیبی بهره مند نباشد. بودیسم و جینسم که از هندوئیسم منشعب گردیده، به فهم و درک انسان تمرکز کرده اند و تمام همت خویش را صرف زدودن رنج و الام انسان داشته اند، نه خدائی را می شناسند ، نه فرشتگانی را باور دارند و نه از قیامت و روز باز پرس چیزی می دانند. تنها مسالة که در هندوئیسم، بودیسم و جینسم به صورت روشن تر و مشترک وجود دارد، اعتقاد به چهار طبقة اجتماعی است، که همة مردم در طبقات چهارگانه تقسیم شده اند و بر اساس آن زندگی خود را عیار می دارند. باور به تناسخ ارواح در میان ادیان یاد شد بسیار پریشان و آشفته است. در دین زردشت، مسایل حل ناشدة زیادی در میان اهورا مزدا و خدایان خیر و شر وجود دارد، آن گونه که در مسیحیت میان خدا، روح القدس و عیسی نیز موجود می باشد.
در کثیری از مکاتب جدید فکری سده های نوزدهم و بیستم، میان علم وایمان جدائی افگنده اند، از این رو مباحث اعتقادی را در خوش بینانه ترین وجه، از قلمرو علم بیرون شمرده اند، وعدة دیگر، ایمان به مبدا و معاد را جز مسایل بیهوده و خرافی پنداشته، و فاقد ارزش به حساب آورده اند. در عمل چنین پنداشتی، خواست درونی انسان را پر نساخت و پیروان ماتریالیسم به چیزهای پستی دل بسته شدند.
در ساحة عملی شفافیتی که در آموزه های اخلاقی اسلام وجود دارد، در این نمونه ها به خوبی دیده می شود؛ مومن آئینه مومن است . دروغ نگوئید. تهمت مبندید. ظلم پس از شرک به خدا بزرگترین گناه است. بر کودکان شفقت و بر بزرگان احترام داشته باشید، همسایه بر شما حق دارد، غیبت به مثابه خوردن گوشت برادر مسلمان شماست راستگو و صادق باشید. در امانت خیانت نکنید. به عهد و پیمان تان استوار باشید، عدالت بورزند. زیرا عدالت به تقوا نزدیکتر است. چیزی که به خود می پسندید، به دیگران هم بپسندید. خداوند توبه کنندگان و پاکیزگان را دوست دارد. هر کسی مسوولیت کار خود را دارد. ظلم نکنید. در مال شما فقرا و تنگدستان حق دارند. حسن خلق صدقه است. بهشت زیرپای مادران است. شراب نوشی، قماربازی، بخت آزمائی از اعمال شیطانی اند، از آن اجتناب کنید. بهترین کس آن است، که خیرش به دیگران برسد، مسلمان خوب آن است، که دیگران از دست و زبانش در امان باشند، خون، مال و آبروی مسلمان بر مسلمان حرام است. مومنان بر ادر یکدیگر اند. اظهار سخن حق نزد پیشوای ظالم از برترین عبادات است، … در هیچ آئین قدیم و در هیچ مکتب جدید فکری و فلسفی، پیام هائی بدین روشنی وجود ندارد، و از همین رو است که دساتیر محمد را همگان می توانند بیاموزند، و مخاطبان بدون تکلف و با سهولت معنی و مفهوم آن را در می یابند.
ساده سازی و شفافیت در رساندن پیام کاربس مهمی است، همین اکنون برای توضیح یک نکته، سیمنار هائی بر پا می شود، کار شناسانی ویژه با معاش گزاف به مقصد توضیح و تشریح آن دعوت می گردند، و پس از این همه مصارف، دیده می شود، که مسالة سادة به بحث گرفته شده، که از آن محدود کسانی بهره مند می گردند. پیامد این مباحث کجا و سود مندی پیام های محمد کجا؟ درود و سلام های بی پایان بر او باد!
محمد تنها بر گزیدة پروردگار است، که بستة کاملی از شیوة ها و راهکار ها را پیشکش کرده است، که در صورت به کار گیری آن ها پیام های او به منصة اجرأ در می آیند، به عنوان مثال؛ ادای نماز های پنج گانه در روز، پارة از پیام او را عملی می کند. ادای نماز جمعه، در هفته زمینة بخش دیگری از دساتیری او را مساعد می سازد. ادای فریضة روزه و زکات در هر سال، در سطح کلان تری فرصت انجام توصیه های آن جناب را میسر می سازد. اگر یکی در سطح فرد و قریه است، دیگری در سطح شهر است، برای آن هائی که توانائی مالی و بدنی دارند، در سطح جهانی، اسلام، کنگرة را در نظر گرفته است، که حج نام دارد.
بدون تردید اديان دارای پیام های اخلاقی اند، ولی از رهگذر وضاحت، به هیچ صورت به پایة دساتیر محمد، نمی رسند، این درحالی است که راهکار های پیشنهادی محمد چنان کامل اند، که هیچ دینی از این رهگذر با آن همسری کرده نمی تواند.
بیدل این همه خوبی را در آئین محمدی بیند، که در مدح ایشان می سراید:
این بهارستان اقبال ای چمن سیما، بیا
هر دو عالم در رکابـت می رود تنها، بیا
هشت: الگوی فراگیر
از تفاوت های بارز میان ادیان و مكاتب فکری عصر جدید یکی این است که بنیان گذاران ادیان حنیف و ادیان غیر حنیف در زندگی الگو و نمونه بوده اند. کمالی که اسلام در این میان دارد، فراگیری و همه جانبه بودن الگوی آن است، چه؛ سایر پیامبران در یک بخش شائستگی و برازندگی خویش را داشته اند و محمد در همة بخش ها سر آمد است.
نوح، در امر دعوت مبارزة پیگیر و دراز مدتی داشت. ابراهیم، در کارشکستن بت ها قهرمانی نشان داد، و آمادة قربان کردن فرزندش-اسماعیل- در راه خدا گردید. موسی شجاعت عظیمی در امر مبارزه با فرعون از خود تبارز داد. عیسی نمونه برجستة از عفو و گذشت ، عطوفت و مهربانی است. سلیمان در امر اداره و رهبری مسلمانان و ایجاد یک حکومت باشان و شوکت توفیق زیادی داشت. صبر ایوب در برابر بلا یا و مصیبت ها زبانزد همگان است. یعقوب آزمایش های دشواری را پشت سر می گذارد، تا حدی که جهان در نظرش تیره و تار می گردد. یوسف اسلوب و شیوة دعوت را به دعوتگران یاد داد، تا دانسته شود. یک غلام چگونه قومی را به سوی هدایت رهبری نماید. تاریخ ادیان نشان می دهد، که پیامبران شرقی همه از خانواده های اشراف برخاسته اند؛ بودا، زردشت، و مبلغان هندوئیسم همه کسانی اند، که به طبقات بلند اجتماعی نسبت می رسانند. هر یکی از پیشوایان پس از عمری زندگی در ناز و نعمت، به زهد و پارسائی رو آورده و به دعوت پرداخته اند. نکتة مشترک در دعوت همة این داعیان، دنیا گریزی، و احترام به دیگران است.
سید سلیمان ندوی در “رسالت محمدی” پهلوهاي گوناگون حیات محمد را باز گو می دارد. او معتقد است، پیامبران دیگر برای طبقه و قشری خاصی از مردم الگو و نمونه می باشند، زیرا زندگی آن پیامبران در یک بخش خلاصه می گردد ، اما آن چه از کارنامة محمد بر می آید، حضرت ایشان برای همه گروه ها اقشار و طبقات الگو و سر مشق اند. ندوی می گوید: اگر کودک هستی، روزگار یتیمی محمد را به یاد آر و از آن بیاموز، اگر جوان هستی، سال های نوجوانی محمد را به خاطر بسپار، آن روزهائی که در صحرای مکه به چوپانی می پرداخت، اگر تاجر هستی، از کارنامه تجارتی محمد به شام درس بگیر. اگر در پی یاری و حمایت ضعفا و ناتوانان محلة خود هستی، ببین که “حلف الفضول ” برایت چه می گوید. اگر کاکای شریف، اما تهیدستی داری، بنگر که محمد با ابوطالب چگونه معامله داشت. اگر مردی متاهل هستی، رفتار محمد را با خدیجه بررسی کن و از آن سر مشق بگیر، اگر در پی خیر و اصلاح در میان مردم خویش هستی، از تدبیر محمد در امر بنای کعبه و نهادن حجرالاسود به جایش یاد بگیر. اگر دعوتگر هستی، برنامة دعوت حضرت ایشان را به خاطر بسپار و از رنج هائي که محمد در این راه متحمل شدند، توشة برگیر، اگر دوست و هم طبعی داری، چنان کن که محمد با ابوبکر کرد. اگر فرمانده سپاه و لشکر هستی، شیوة رهبری محمد را در بدر، احد، خندق و تبوک از نظر بگذران. اگر کشور گشا و فاتح میدان هستی، رفتار محمد را با مردم مکه، پس از فتح آن ببین. اگر در مبارزه به شکست افتادة از اعمال محمد پس از جنگ احد عبرت آموز، اگر صاحب اولاد و نواسه هستی، رفتار محمد، با فاطمه و فرزندانش را بنگر. اگر می خواهی عدالت را استوار سازی، به توطئه ها و دسایس قریش و از تنهائی های محمد در برابر آن ها بیاموز. اگر معلم هستی، ببین که محمد با اهل صفه چگونه معامله می داشت و تعلیم شان می داد، و اگر بیمار هستی، روز های بیماری آن جناب را مرور کن و از آن توشة برگیز،…
خلاصه در هر سن و سالی که هستی، در هر جا و مقامی که قرارداری، محمد قدوه عالی است، و عالی تر از آن در میان بشریت یافته نمی شود. و این امر یکی از ویژگی های آئین محمد است که همتائی ندارد. جامی چه نیکو و به جا سروده است:
حسن یوسف دم عیسی ید بیضا داری
آن چه خوبان همه دارند تو تنها داری
نه: مستند بودن
از نشانه های بارز هر دینی معقولیت، جامعیت و شفافیت احکام و دساتیر آن می باشد، یکی دیگر از از این نشانه ها مستند بودن احکام آن است، که این ویژگی مزایای دیگر را اعتبار می بخشد، در غیر آن احکام بدون سند می ماند و نزد عقلا صلاحیت پذیرش را از دست می دهد.
در ادیان جاپانی و چینی افسانه ها و خرافات به عنوان منبع اولیة ادیان جا باز کرده اند. بنیان گذاران شینتو در اصل وجود خارجی ندارند، چه رسد به این که از چگونگی زندگی آن ها اطلاعی در دست بوده باشد. حیات تائو 600 سال ق م تا 6000 سال پیش از میلاد تخمین زده شده است، که خود بیانگر تاریکی زندگی وی را بازگو می دارد. کنفوسیوس در پنج جلد نکته ها، قصه ها و اندرزهای تاریخی را گرد آورده است، که نه منبع آن ها روشن است و نه تاریخ آن گفته ها. در هندوئیسم بیشتر از آئین کنفوسیوس سر در گمی حاکم است؛ مسایلی در این دین وجود دارد، که ریشة آن ها نا معین و اعتبار آن ها نا مشخص می باشد. از آن جائی که در این دین اشخاص فراوانی نقش ایفا کرده اند و هر یکی نکتة بر آن افزوده، اند، نحوة زندگی همة این پیشوایان و صحت گفتار شان ناشناخته است و از آن فراتر نام کامل آن ها نیز در دسترس نمی باشد.
وقتی به دین جین و بودیسم می رسیم، سال های زیادی، موسسین این ادیان بی حرف می باشند ، و کسی نمی داند، که رهبران این دو دین در این سال ها چه می کردند و چه گفتند. روشن است، که وجود ابهام و تاریکی در زندگی هر رهبری به ویژه اساس گذاران یک دین، نقص کلانی در آن دین به حساب می اید، علاوه بر آن از ثبت پیام های موسسین دو دین یاد شده، گزارش مستندی وجود ندارد؛ همة آن پیام ها، با افسانه ها و خرافات آمیخته شده و در دسترس نسل های بعدی قرار گرفته است. در مورد سال تولد و محل تولد رهبران ادیان زردشتی، مانی و مزدک اختلاف وجود دارد، چه رسد به این که جان مایة پیام این سه تن از چه حکایت می کند . این که زردشت یکتاپرست بود، یا خیر، نزد پژوهشگران محل نزاع و کشمکش می باشد. بگذریم از این که کتاب زردشت بوسیله سربازان اسکندر مقدونی به آتش کشیده شد و از آن جز اندکی باقی نماند. محققانی در ایران سعی داشته اند، تا اطلاعات بیشتری در مورد زردشت و آئین او تهیه بدارند، لیکن تلاش های شان به جائی نرسید و در همان نخستین مراحل با مشکلات بر خورده و متوقف شدند.
پیامبرانی که در قرآن از آن ها نام برده شده، در مورد آن ها نیز اطلاعات محدودی وجود دارد، به ویژه در بارة موسی و عیسی معلومات اجمالی در قرآن آمده است. تورات و انجیل روایت های کوتاه ، و پراگنده در بارة پیام آن دو پیامبر الهی ارایه داده اند، و همین حالا به صورت رسمی نسخه های متعددی از این دو کتاب وجود دارد، که خود آشکارا از عدم ثقه بودن آن ها سخن می گوید. در حالی که محمد در وضعیت کاملاً متفاوتی زندگی کرده است.
کثیری از پژوهشگران اعتراف داشته اند که محمد در زیر نور آفتاب متولد شده و در همان جا زندگی شان را سپری داشته اند، این سخن بدین معنی است، که هیچ گوشة از زندگی محمد پوشیده و ناگفته باقی نمانده است. مورخان از زندگی مادر و پدرشان گرفته ، تا قوم و قبیلة شان پرده برداشته اند. ماه و روز تولد شان، دوران کودکی، عهدجوانی، دوران پیامبری و سرانجام لحظات مرگ شان را به رشتة تحریر در آورده اند. سیره نویسان، هر کدام یکی از پهلوهای زندگی محمد را درج و ثبت اوراق تاریخ کرده اند، به گونة مثال در تاریخ، از نوع لباس، غذای دلخواه، پاپوش های او، شانة موی او، اثاث منزل او، نام همسران و فرزندان او و خلاصه همه ابعاد زندگی درج شده است. سید سلیمان ندوی می گوید، پیامبر تنها شخصیتی در تاریخ بشریت است، که به همسران خود رخصت می داد، تا از چگونگی زندگی شان با محمد به دیگران حکایت کنند، و نگذارند، چیزی از نظر ها مخفی بماند، در حالی که سایر چهره های نامدار تاريخ سعی داشته اند، زندگی خصوصی شان در پرده، مخفی بماند.
هیچ مورخی در ثقه بودن قرآن دچار شک و تردید نشده است؛ با شرح و تفصیل، نام کاتبان وحی در تاریخ آمده است، چگونگی ثبت آیات قرآن کریم گزارش شده است، و به قدری با دقت در این زمینه کار گرفته شده، که جای سوال در آن باقی نمانده است. این که قرآن پس از وفات محمد چگونه ترتیب یافت و در دسترس همه مسلمانان قرار گرفت از اخبار اتفاقی است، که پژوهش های بعدی نیز بر آن صحه نهاده است. در کنار آیات قرآن مجید، نسخه های کوچکی از احادیث نبوی در آن زمان تدوین شده بود، که تاریخ تدوین حدیث به آن گواهی می دهد، ولی کار گرد آوری مجموعه های بزرگ حدیث حدود 200 سال پس از وفات پیامبر آغاز یافت، چیزی برابر به مدتی که انجیل بعد از رفتن عیسی به آسمان توسط پولس جمع گردید.
پژوهشگران وقتی به کار مقایسه میان ادیان می نشینند ، پیش از همه مستند بودن روایت ها برایش مطرح می گردد، و نمی شود بدون مراعات این اصل به داوری بپردازند. و نتیجة بدست دهند ، بدین ترتیب در صورت بمیان آمدن چنین بحثی هیچ یک از ادیان نمی تواند ، با پیام محمد به همسری بر خیزد و دم از رقابت بزند . به قدر لحظ هائی که از ازل تا به ابد جاری بوده و جاری است، صلوات بر محمد و آل و اصحابش باد!
بیدل مقام و منزلت سرور کائنات را چنین وصف می دارد:
ادب گاهی است زیر آسمان از عرش نازکتـر
نفس گم کرده می آید، جنید و بایزید اینجا
جمعبندی
آن گونه که گفته آمد ، عمده ترین امتیاز و برتری پیامبران در پیام شان است، نه در جهانگشائی آن ها و نه در قد و قامت ایشان، از همین بابت “پیامبر” نامیده می شوند. در میان پیامبران الهی و پیامبران ادیان شرقی، محمد جایگاه بی همتائی را دارد، زیرا پیام اش خدائی، انسانی، جامع، واضح، معتدل، انعطاف پذیر و مستند می باشد.
وقتی این نبشته در اختیار جوانان قرار می گیرد، شماری از آن ها رغبتی به مطالعة آن نشان نه می دهند، و با بهانه های گوناگون از خواندن مطالبی در بارة محمد و جایگاه او امتناع می ورزند، شمار اندکی هم که میلی به خواندن این گونه موضوعات دارند، گاهی از خود و زمانی از دیگران پرسش هائی در این زمینه دارند. از جمله می پرسند، پیامبری چه کاری است، که انجام داده اند، آیا ایشان اگر وسیلة اختراع می کردند، بهتر از کار پیامبری نبود؟ این همه در باب شفافیت دساتیر محمد گفته آمد، و از روشنی پیام او سخن رانده شد، چرا این همه فرقه بندی و اختلاف تا حد دشمنی در میان مسلمانان وجود دارد و هر یکی خود را صاحب حق و آن دیگری را باطل می شمارد؟ و سر انجام این که، ديني که چندین امتیاز به او نسبت داده شد، از برتری محمد و پیام اش حرف بمیان آمد، چرا در حال حاضر رهروان محمد در وضعیت بشدت ناگواری قرار دارند، تا پیمانة که به زندگی در زیر سایة حاکمیت پیروان ادیان دیگر هر گونه خطری را پذیرا می باشند؟ وقتی پیامی نتواند، صلح و آرامش را تامین بدارد، دوستی و اخوت را بر قرار سازد، زندگی را سامان بخشد، امتیازات روی کاغذ چه معنا و ارزشی می تواند داشته باشد؟
اختراع، ماشین، هواپیما، برق، کامپوتر و نظایر ان ها، هر یکی در حیات بشر نقش بسزائی ایفا کرده و زندگی را سهل و بهتر ساخته اند، اما می توان نقش هر یکی از آن اختراعات را با پیام هائی که به وسیله پیامبران آمده است، به مقایسه گرفت؟ آیا ایمان به خدا و ایمان به روز قیامت، تاکید بر عفو و گذاشت، تشویق صله رحم، احترام به کرامت بشری و امثال آن ها مهم اند، یا اختراعاتی که بر شمرده شد؟ معضلة جدی میان بشر نبود همکاری و تعاون، شفقت و نوع دوستی میان شان است، نه کمبود وسایل مدرن . ابزار مدرن به انسان قدرت و سرعت بخشیده، کار هایش را آسان کرده است و پارة از امراض مهلک را از میان اولاد بشر نابود کرده است، ولی به همان پیمانه که اختراعات تسهیل کننده بوده اند، مشکل آفرین نیز شده اند، اسباب درد، دربدری و کار کشتار دسته جمعی را آسان و ساده کرده اند، آن چیزی که مایة اصلی سعادت انسان را فراهم می دارد، نه ابزار و وسایل پیشرفته است، بلکه ایمان و اخلاق است، که برای انسان زمینة زندگی سعادت بار را مهیا می سازد.
وجود اختلاف در میان مسلمانان و فرقه فرقه شدن آن ها ویژة مسلمانان نیست. اختلافات و تعدد آرأ در میان همه گروه های بشری فارغ از تعلقات دینی و قومی شان وجود دارد، این امر به ذهن انتخاب گر تعلق می رساند و از امتیازات انسان به شمار می رود. در اثر همین اختلافات و انتخاب گری است، راه های بهتر شناسائی می گردد، روش های نیکو بیرون می آید، ابزار و وسایل کار سازتر تولید می شود. از سوی دیگر هر متنی چه متن لفظی وجه متن طبیعی، آبستن تفسیر ها و تاویل های متعدد می باشد، و هیچ متنی را یارای گریز از این امر نیست، اما آن چه این مساله را به جنگ و کشتار می کشاند. اختلاف در برداشت و تفسیر نمی باشد. مگر فراوان نه دیده ایم، که اشخاص متعدد با آرأ و نظریات مختلف در کنار یکدیگر زندگی می کنند، و در عین حال به یکدیگر احترام می ورزند. اگر در زندگی اختلاف نبود، و در میان بشر ظرفیت تفسیر و تاویل وجود نمی داشت، حیات انسانی بسان زندگانی سایر جانوران راکد و یکسان می ماند ، آن چه اختلاف رای و نظر را به دشمنی و خصومت می کشاند، و جوی های خون جاری می سازد، عوامل دیگری مانند، منافع اقتصادی، غلبه نیروی شهوانی، برترجوئی های قومی ناشی از تربیت های بدوی و خشونت زا، دسایس حقله های مغرض و امثال آن می باشد.
اگر پای مقایسه به میان اید، تا دیده شود، رهروان محمد شرور اند، یا پیروان ادیان ديگر ، این مساله جای تامل دارد؛ کشتن و بستن در همه جا وجود دارد، با این تفاوت کسانی با بمب و راکت مجهز اند، و از آن استفاده می برند، و عدة هم که دست خالی دارند، با ابزار سادة به میدان می روند. جالب این جاست، که رسانه های جهانی در مورد اول ایرادی ندارند ، اما گونة دوم را یک عمل تروریستی می خواند، و ان را تقبیح می دارد. آن هائی که کشور ها را به خاک و خون می کشند، قدرت های جهانی خوانده می شوند، زیرا در کنار جنایات شان کمک های بشر دوستانه هم انجام می دهند، تا نام نیک شان صدمه نه بیند، ولی کسانی که به صورت ابتدائی می جنگند، به ناقضین حقوق بشر و جنایت کاران جنگی لقب، داده می شوند. افزون بر آن، چه بسا که در عقب این همه جنایات و کشتار در میان مسلمانان، دست های قدرتمندی قرار دارد، که در تباهی و بر بادی مسلمانان منافع خود را جستجو می دارند. شاید بپرسید، که این چه پیام عالی است، که پیروانش را در برابر دست درازی ها و دسایس دشمنان دواکسیته نکرده، و همیشه در معرض خطر قرار دارند و با اندک دست درازی دیگران، فریب می خورند و بجان هم می افتند؟ به باور نویسنده، ملامتی وضعیت اسفبار کنونی جهان اسلام به پیام محمد بر نمی گردد. این امر به سران و رهبران نالایق کشورهای اسلامی پیوند می خورد. که چون خفاشان از دیدن خورشید عاجز ماندند و در تاریکی ها به خواهشات شخصی و قومی شان چسپیدند. بدون آن که ذرة از ناتوانی ها و کاستی های سران کشور های اسلامی چشم پوشی صورت گیرد، وضعیتی که در حال حاضر در جهان اسلام می گذرد، برنامة کلانی است، که غرب در برابر مسلمانان به راه انداخته شده است. به سخن دیگر وضعیت نامیمون جاری در خاور میانه افغانستان و شمال افریقا جوشیده از درون مسلمانان نیست، بل برنامة خصمانه است، که دیگران طرح ریزی کرده اند. من یقیین دارم، که مسلمانان در فرجام از آن بسلامت می گذرند و گروه هائی که در عصر حاضر بقای خود را در جنگ و ستیز دنیال می کنند، خود ره زوال و نابودی خواهند پیمود.